قضاوت زن – قسمت دوم

#۳۳۳۳۳۳;”>قضاوت زن
#۳۳۳۳۳۳;”>در شماره پيشين مجله،بحث درباره قضاوت زن را آغاز کرديم و به بيان نظريه های دو گانه کسانی پرداختيم که زنان را برای انجام اين امر،شايسته ندانسته اند.گروهی که به دلايل فطری و عاطفی زن را از پذيرفتن چنين مسئوليتی محروم می دانند و گروه دوم که با استناد به قرآن کريم،سنت،اجماع و عقل در اين باره حکم کرده اند.
#۳۳۳۳۳۳;”>پاسخ به گروه نخست را به انتهای بحث در اين شماره موکول کرديم و در بحث با طرفداران نظريه دوم به بررسی و تفسير آيات و نيز روايات پرداختيم و وعده کرديم که اين بار بحث قضاوت زن را از نظر اجماع فقها و عقل پی بگيريم:
#۳۳۳۳۳۳;”>قضاوت زن و اجماع:
#۳۳۳۳۳۳;”>معنای اجماع- اجماع،در لغت به معنای گردآوری است و در اصطلاح اصوليان و مجتهدان گردآوری و اطلاع از آرای فقهی دانشمندان و پژوهشگران اسلام است.
#۳۳۳۳۳۳;”>در توضيح اين اصطلاح تعبيرهای گوناگونی نقل شده،از جمله:اتفاق نظر تعدادی از فقيهان پيرامون مسئله ای از مسائل فرعی در فقه شيعه،اتفاق همه مسلمانان،اتفاق اهل حل و عقد،اتفاق نظر اهالی يکی از شهرهای مذهبی مانند مدينه،اتفاق جمعی از فقها که کاشف از سنت باشد و …
#۳۳۳۳۳۳;”>در اجماع،حداقل و حداکثری در کار نيست.شمارش رأی وجود ندارد و معمولاً بدون تحقيق و تفحص می باشد.هر کس با يک بررسی مختصر و گذرا،می تواند ادعای اجماع کند.
#۳۳۳۳۳۳;”>برای سهولت درک مفهوم اجماع اصطلاح شهرت و فرق آن را با اجماع نيز می آوريم:
#۳۳۳۳۳۳;”>شهرت-از ماده شهر گرفته شده،که در قرآن چندين بار به کار رفته است.معنای ظاهر و روشن آن اعداد نجومی و رياضی است،که از ۲۹ کمتر نباشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>در اصطلاح،سخن يا کرداری است که در بين مردم يا فقيهان شايع شده و اکثر قريب به اتفاق آنان،از آن اطلاع داشته باشند.
#۳۳۳۳۳۳;”>چنان که از معنی لغوی آن و ارتباطش با اصطلاح رايج در فقه فهميده می شود،شهرت يک نوع روشنگری است،چون ماه که پس از ۲۹ يا ۳۰ روز برآيد،قابل درک و ديد برای مردم باشد.چنان به نظر می رسد،که مدعی شهرت،خود به همان ميزان اشتهار،به آن اعتقاد و التزام دارد.
#۳۳۳۳۳۳;”>تاريخچه پيدايش اجماع در فقه شيعه:
#۳۳۳۳۳۳;”>پيش از آن که به اختصار و گذرا تاريخ پيدايش اجماع را در فقه شيعه يادآوری کنيم،تذکر مطلبی ضروری است: با توجه به استعمال واژه اجماع،در زبان محدثين و فقيهان بزرگ شيعه،موارد استعمال آن،چنين به شمار می آيد:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-اجماع به معنی اتفاق بر درستی شخص،يا کتابی در دانش درايه،رجال.اين جمله«اجمعت العصابة علی تصحيح ما يصح عنهم»(گروهی از راويان حديث که علمای رجال در درستی حديثشان اتفاق نظر دارند)حکايت از همين کاربرد،دارد
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-به معنای اتفاق نظر جمع کثيری از فقها،در پذيرفتن يکی از احکام،مانند:شرط ذکوريت در قاضی و در فقيه و…
#۳۳۳۳۳۳;”>۳-به معنی شهرت يک روايت،اين مفهوم از جمله:«خذ بالمجمع عليه»(روايتی را که درباره آن اتفاق نظر وجود دارد،بگيريد)پيرامون تعارض روايات از حديث مشهوری،استنباط می شود.
#۳۳۳۳۳۳;”>۴-انفاق همه مسلمين،در يکی از امور مربوط به سرنوشت جامعه و يا مسأله ای از مسائل فقه اسلام،که اين جمله معروف بين مسلمين «لا تجتمعُ امتی علی الخطاء» (۱) (امت من بر امر خطايی جمع نمی شوند.) مؤيد اين نظر است.
#۳۳۳۳۳۳;”>روشن است که سه مورد آن در مسايل فرعی اسلام کارآيی دارد،و چهارمی را در مسائل اعتقادی و زير بنايی هم دخالت داده اند،که مورد تأييد شيعه نمی باشد(۲)
#۳۳۳۳۳۳;”>با اين توضيح کوتاه،پيرامون تقسيم بندی اجماع،بر می گرديم به موضوع ياد شده،که تاريخ پيدايش اجماع است.
#۳۳۳۳۳۳;”>تحقيقات ما نشان داده است که اجماع بع معنی اول و سوم،از بدو رواج فقه شيعه در سده اول و دوم،وجود داشته است.
#۳۳۳۳۳۳;”>کاربرد موارد دوم و چهارم،که برگرفته و اصلاح شده همين رديف چهارم است،از سده چهارم به اين طرف،پيدا شده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>اولين فرد يا از اولين افرادی که اجماع را به اين شکل پذيرفته،آن را در شمار ادله اثبات کننده آورده است،سيد مرتضی است.
#۳۳۳۳۳۳;”>ناگفته نماند که اجماع به معنی اول و سوم،دليل اثبات حکم نيست،که از مويدات سنت به حساب می آيد.
#۳۳۳۳۳۳;”>ولی بر اساس نوشته فقهای سده چهارم،مانند سيد مرتضی و شيخ طوسی،استفاده می شود که آنان اجماع به معنی دوم را،يکی از ادله اثبات حکم،می دانسته اند.
#۳۳۳۳۳۳;”>سيد مرتضی،در ابتدای کتاب پر ارج انتصار،طی بحثی مفصل پيرامون اجماع،در اشاره به مخالفت پاره ای از فقهای شيعه با آن،سخنان ارزشمندی آورده،سعی دارد نظرات فقهای شيعه را با ساير فرق مسلمين تطبيق داده،اجماعی از آرای آنان ارائه دهد.
#۳۳۳۳۳۳;”>خلاصه سخن سيد مرتضی،چنين است:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-آرای فقهای شيعه بر اساس دليل و حجت بوده،با رأی ديگر فقيهان مسلمان،انطباق دارد.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-اگر صرف عدم موافقت برخی از فقيهان مکتب تشيع دليل ضعف و ناتوانی منطق فقهی شيعه تلقی می شودفبايد آرای ابوحنيفه که علمای اهل سنت با آرای فقهی او مخالف بودند و ديگران نيز،چنان باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>۳-کسانی که با منطق شيعه آشنا نيستند و يا از اين شيوه،به لحاظ بعد مسافت بی اطلاعند،لزومی ندارد رأی آنان را بدانيم و با ما موافق باشن.
#۳۳۳۳۳۳;”>۴-اجماع،دليلی قاطع و حجتی لازم برای پيروی است.
#۳۳۳۳۳۳;”>۵-ما به طريقه لطف،درک می کنيم که در جمع فقيهان شيعه و بين آرای آنان،نظر موافق امام نيز مطرح است.
#۳۳۳۳۳۳;”>هدف سيد مرتضی از بيان مسائل اجماع و تلاش در همگون ساختن آرای فقهی شيعه با مکاتب ديگر،به جز مواردی اندک که خود برمی شمرد،در پی اتهامات مخالفان مکتب تشيع صورت پذيرفته است.
#۳۳۳۳۳۳;”>او در تعقيب هدف خود،چنين می نگارد:
#۳۳۳۳۳۳;”>«اهل تسنن در مواردی آرای شيعيان را مخالف اجماع می دانند،در حالی که در اکثر آن مسائل شيعيان با آن موافقند»
#۳۳۳۳۳۳;”>پيشوايان مذاهب فقهی ديگر،به شيعه خرده می گرفتند که اين گروه دارای مکتب فقهی کامل و پرمحتوايی نطستند.اينان با اجتماع مسلمين ميانه ای نداشته،با آرای فقيهان بزرگ اسلام،مخالفت می کنند و اجماع را به هيچ انگاشته اند.
#۳۳۳۳۳۳;”>در پی بروز و شدت يافتن اين گونه نظرات از سويی،و تعصب جمعی از فقهای شيعه در مقابل مکاتب اهل سنت،از سوی ديگر،برخی از علمای شيعه پذيرفته بودند که شيعه مکتب فقهی مستقل و جامعی ندارد.
#۳۳۳۳۳۳;”>در همين دوران نهضتی پديد آمد که سردمداران اصلی آن جمع معدودی از بزرگان شيعه مثل سيد مرتضی،شيخ طوسی و … بودند.
#۳۳۳۳۳۳;”>همت و تلاش والای آنانففقه شيعه را پربارتر و پوياتر کرده تحولاتی پديد آورد،که هنوز هم آثار آن وجود دارد.همانند عصر حاضر،در آن دوران نيز پاره ای از متفکران منادی وحدت بودند و اين انگيزه والايی به شمار می آيد.در کتاب انتصار که پيرامون دفاع از شيعه است،سيد مرتضی در پاسخ به ادعای مخالفان مبنی بر تکروی و مخالفت با شيعه و اجماع،موارد بسياری را آورده که با عناوين مسئله به مسئله،و عباراتی اين چنين :«و ممّا يشنّع به علی الشيعه و ظن انه لا موافق لهم…» آغاز گرديده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>برخی از عقايد و نظرات فقهی را،که سيد مرتضی خود پذيرفته است،و در فقه شيعه منحصر به فرد است،با ذکر دلايل روشن از قرآن و سنت اثبات کرده و به دفاع از آن پرداخته است.
#۳۳۳۳۳۳;”>سخن سيد مرتضی،در اعتبار اجماع:
#۳۳۳۳۳۳;”>در قسمتی از سخنان سيد مرتضی پيرامون اجماع چنين می خوانيم:
#۳۳۳۳۳۳;”>«از جمله مسائلی که واجب بدانيم اينکه:دليل فقيهان اماميه در تمامی مسائل انفردای يا اشتراکی (با فقيهان ديگر) اجماع است،زيرا که اجماع اماميه حجتی قاطع و. دلالتی علم آور است.پس اگر به اين مطلب،ظاهر کتاب خدا (قرآن) و يا راه ديگری که موجب علم شده و يقين به بار می آورد،اضافه شود،فضيلتی است و دليلی فوق دليل ديگر و اگر چنين نشد،همان اجماع (اماميه) کافی است و اينکه گفتيم اجماع آنان (اماميه) حجت است،بدان جهت می باشد که اجماع اماميه حاوی سخن امام (معصوم) است،امامی که دلايل عقلی وجودش را در هر زمانی نشان می دهد.و اينکه او معصوم است و خطا از او و بر او ناروا،هم در کردار و هم در گفتار.پس از اطن رو بر اجماع آنان حجت و دليل قاطع است.»
#۳۳۳۳۳۳;”>پيداست که ورود اجماع به فقه شيعه،تأثير پذيری از مکاتب اهل سنت می باشد و انگيزه آن چنان که ذکر شد،برای دفاع از منطق فقه شيعه در مقابل سيل خرده گيری و… بوده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>بعد از سيد مرتضی،شيخ طوسی،همه جا از اين شيوه استفاده کرده و ادعای اجماع فقهای اسلام،و يا شيعه می کند.
#۳۳۳۳۳۳;”>ولی قبل از سيد،در کلام هيچ يک از فقهای شيعه،اين تغييرات ديده نمی شود و متون فقهی معمولاً عين روايات وارده با حذف اسناد است که احياناً تغييرات اندکی در آن صورت پذيرفته است.حتی خود شيخ طوسی در کتاب نهايه که در فقه نگاشته،از همين شيوه پيروی کرده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>به نظر می رسد سيد مرتضی،و سپس شيخ طوسی از ادعای اجماع،هدف ديگری را هم پيگيری می کرده اند.
#۳۳۳۳۳۳;”>از آن جهت که روآيات فقه شيعه مورد تأييد همه محدثان و فقهای امامی بود و فتاوا به استناد آن صادر می شد،اين دو بزرگوار در تأييد همين روش مدعی اتفاق نظر بودند.
#۳۳۳۳۳۳;”>پس می توان گفت:اجماع مورد نظر آنان از نوع دوم است،که بازگشت به تأييد متن روايت دارد.
#۳۳۳۳۳۳;”>حجيت و لعتبار لجماع:
#۳۳۳۳۳۳;”>محققان بعد از شيخ طوسی،و به خصوص دانشمندان سده دوازده به اين طرف،مباحث بسيار طولانی درباره اجماع و ديگر مسايل اصول فقه،که در گذشته خيلی کوتاه مطرح شده بود،بيان کرده اند.
#۳۳۳۳۳۳;”>خلاصه کلام درباره اجماع اين است:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-اجماع محصل،که به معنی تحصيل سخن فقيهان عصر خود به صورت شفاهی و با اخذ گفته های گذشتگان به صورت کتبی است.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-اجماع منقول،که فقيه و مجتهد در استدلال بر سخن خود،مدعی اتفاق نظر فقها می شود،بدون تحقيق همه جانبه.
#۳۳۳۳۳۳;”>احراز اجماع محصل مشکل و حتی در حد عدم است و هر جا فقهای ما سخن از اجماع مطرح کرده اند،نوع دوم آن مراد بوده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>اجماع منقول هم دايره محدودی داشته،در صورت کشف از سنت معصومين،حجت است.به طريقه حدس،يا به طريقِ حس.
#۳۳۳۳۳۳;”>ولی کثيری از فقهای شيعه اجماعی را که مستند ندارد،وصرفاً به قاعده لطف و مانند آن،و از طريق حدس،به اثبات مسئله ای پرداخته باشد،حجت نمی دانند.و اگر مدرک اجماع مشخص باشد،اجماع صرفاً طريق اثبات تلقی خواهد شد،نه اينکه خود دليل مستقلی در مقابل کتاب و سنت باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>بهرحال،اجماع از دو حال خارج نيست.يا مثبت سنت است،يا خود بدون اخذ نظر شارع مدرک و مسند احکام قرار می گيرد.اگر حاکی از سنت باشد تنها راه ثبوت،احاديث خواهد بود و هيچگونه سنديتی ندارد و اگر غير از اين بوده و استنباط فقيهان،بدون استناد به کتاب و سنت مطرح باشد،نمی توان آن را در مقابل کتاب خدا، و سيره و گفتار معصومان،دليلی مستقل به حساب آورد،که مصداق روشن جعل قانون و بدعت است و حرام می باشد
#۳۳۳۳۳۳;”>ادعای اجماع در منع قضاوت زن
#۳۳۳۳۳۳;”>و اما در خصوص قضاوت زن،اجماع محصَّل وجود ندارد،گونه ديگر آن (اجماع منقول) نيز دارای اشکالاتی است،از جمله:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-جمعی مخالف اجماع هستند،مانند:مقدس اردبيلی،سيد بن زهره و در ميان مکاتب ديگر،ابوحنيفه،ابن جرير و ديگران.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-منشاء انعقاد اجماع،از سوی فقهای اهل سنت است،اين مفهوم برای کسانی که مخالفت با آنان را صواب و دليل رشد می دانند و اينجا مدعی اجماع شده اند،قابل توجيه نيست.
#۳۳۳۳۳۳;”>۳-تعداد زيادی از بزرگان و امامان فقه ما مانند مرحوم مفيد،شيخ طوسی در نهايه،شيخ صدوق،اصلاً در مبحث شرايط و صفات قاضی نامی از شرط ذکوريت نياورده،مطلق سخن گفته اند.
#۳۳۳۳۳۳;”>اين روش نشان می دهد،متون فتوايب اين بزرگان و امثال آنان،که بر اساس روايات شيعه استنباط شده،بدون توجه به اعتقادات و اجتهادت فقهای اهل سنت،بوده است،ولی در متون فقهی ديگر،مثل المبسوط شيخ طوسی،که از فقه اهل سنت متأثر است،شرط ذکوريت عنوان شده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>۴-تصريح شيخ طوسی،به اينکه:در مورد قضاوت زن دو قول وجود دارد:قول صحيح و اصح،و خود،قول دوم را بر می گزيند،و شرط ذکوريت را می پذيرد.اين اعتراف نقضی بر ادعای اجماع می باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>قضات زن،از ديد فقيهان و انديشمندان
#۳۳۳۳۳۳;”>در اين بخش،سخن تعدادی از پيشوايان فقه اسلامی را می آوريم و بررسی کاملتر متون دست دوم را به عهده خوانندگان محترم وامی گذاريم،چون خارح از حدود نگارش اين مقاله است.
#۳۳۳۳۳۳;”>مرحوم شيخ مفيد در کتاب المقنعه درباره قضا می نويسد:«سزاوار نيست کسی معترض اين امر گردد تا اينکه برای انجام اين کار به خودش اطمينان داشته باشد و اطمينان به انجام اين کار در خودرش پيدا نمی کند،مگر اينکه عاقل،کامل،عالم به کتاب از حيث ناسخ و منسوخ،عام و خاص و ندب (مستحب) و ايجاب و محکم و متشابه آن باشد.همچنين عالم به سنت از حيث ناسخ و منسوخ آن باشد،عالم به لغت و مطلع به معانی کلام عرب و آگاه و بينا به صور مختلف اعراب باشد و بايد از آنچه خدا حرام کرده،اجتناب ورزد،در دنيا زاهد باشد،بر انجام عمل صالح مداومت کند،از گناهان و زشتيها دوری گزيند،از هوای نفس به شدت پرهيز کند و بر انجام تقوی حريص باشد»
#۳۳۳۳۳۳;”>شيخ طوسی در کتاب النهاية نيز شبيه به همين عباران را،آورده و عباراتش در بيان شرايط قاضی همچون عبارات شيخ مفيد بيانگر اطلاق می باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>در کلام هر دو بزرگوار و نيز سخن جمع ديگری مثل سيد بن زهره،در الغُنيه،سخن از شرط ذکوريت ديأه نمی شود.
#۳۳۳۳۳۳;”>مرحوم محمد بن علی بن حمزه طوسی که کمی بعد از شيخ طوسی می زيسته،در الوسيله می نويسد:«اين امر انجام نمی گيرد،مگر با سه شرط:علم و عدالت و کمال.
#۳۳۳۳۳۳;”>علم اين است که وقوف بر کتاب و اطلاع از سنت داشته باشد و در موارد اختلاف حد واسط را بگيرد،بر اجماع آگاهی داشته باشد و بر زبان روايات آگاه باشد .
#۳۳۳۳۳۳;”>و عدالت با چهار چيز حاصل می شود:دوری از گناه، امانتداری،مورد اطمينان بودن و پرهيزگاری
#۳۳۳۳۳۳;”>و کمال به سه چيز ثابت می شود:با کامل بودن در خلفت و آفرينش طبيعی،کامل بودن در حکم و آگاه و مطلع بودن در امور و تمام بودن در اخلاق پسنديده»
#۳۳۳۳۳۳;”>شيخ طوسی در المبسوط ابتدا شبيه اين تعبير را آورده،آن گاه،به شرح کمال می پردازد وشرط ذکوريت را در رديف کمالات می آورد:«امر قضا توسط کسی انجام نمی گيرد،مگر اينکه سه شرط داشته باشد،از اهل علم و عدالت و کمال باشد.و گروهی از فقها به جای «عالماً» از جمله«من اهل الاجتهاد» يعنی:(سزاوار يافتن احکام خدا از طريق ادله آن) استفاده کرده اند.»
#۳۳۳۳۳۳;”>تا اينجا شيخ شبيه عبارات پيشين و به طور مطلق سخن گفته است و در دو صفحه بعد،برای آنکه مورد اعتراض نباشد،به عبارتی،هم رضايت اهل سنت را به دست می آورد و هم از اشکال تراشی خواص جلوگيری می کند و شرط ذکوريت يا مردود بودن قاضی را در توضيح لفظ کمال می آورد و می نويسد:«اما کمال احکام اي« است که قاضی،بالغ،عاقل،آزاد و مرد باشد.پس زنان هيچ گاه نمی توانند متصدی امر قضا گردند.بعضی از اهل سنت می گويند که قضاوت زنان جايز است،ولی قول نخستين صحيح تر است.کسانی که معتقدند زنان می توانند متصدی امر قضا گردند.می گويند قضاوت ايشان در هر چيزی که شهادت آنها در آن قبول باشد،جايز است و شهادت زنان در هر چيزی قبول می شود،مگر در حدود و قصاص.»
#۳۳۳۳۳۳;”>از سده ششم قمزی تا کنون در کلام فقيهان شيعه،شرط ذکوريت به صراحت مطرح شده که به اعتقاد ما به دليل تأثير پذيری از مکتب فقهی شيخ طوسی می باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>علامه حلّی در قواعد الاحکام می نويسد:«و شرط می باشد در آن (قضا) بلوغ،عقل،مرد بودن،ايمان داشتن،عدالت،طهارت مولد.(لازم به ذکر است در سخن گذشتگان اين شرط نبود و علامه حلی به لحاظ ويژگی هايی که داشت،در فقه شيعه دست به نوآوری هايی زد.) و علم و قضاوت کودکان نافذ نيست؛اگر چه همه شرايط قضاوت را داشته باشند.
#۳۳۳۳۳۳;”>فخر المحققين در توضيح عبارت علامه می نويسد:«و ظاهر اين است که در شرايط قاضی علما در حلال زادگی،عدالت و مرد بودن اختلاف نکرده اند و اتفاق اصحاب (اماميه) بر اعتبار شرايطی که ذکر شد،در سخنانشان نقل شده است.»
#۳۳۳۳۳۳;”>مرحوم طباطبايی در شرح شرايع الاسلام،(مفتاح الکرامه) می نويسد:
#۳۳۳۳۳۳;”>«در مورد قضاوت زنان در خبری،جابر از امام باقر (ع) نقل می کند که زنان متولی امر قضاوت نمی شوند مگر اينکه اجماعی باشد-و ضعف اين خبر،اگر چه منکر اجماع شويم،با شهرت بزرگی که ميان فقهای اماميه دارد،جبران شده است.علاوه بر اين از نقص عقلی و دينی زنها و عدم صلاحيتشان برای امامت جماعت مردان،سخن گفته شده و اينکه در بيشتر موارد شهادتشان نصف شهادت مردان است.شيخ طوسی در «الخلاف» می گويد:«ابوحنيفه ولايت زنان را در امر قضا در آنچه شهادتشان در آن مورد قبول است، و ابن جرير به طور مطلق جايز می داند.»
#۳۳۳۳۳۳;”>در «مغنی المحتاج» که از متون فقه شافعيان است،چنين می خوانيم:
#۳۳۳۳۳۳;”>«و شرايط قاضی آن است که مسلمان، به سن تکليف رسيده،آزاد،مرد،عادل،شنوا،بينا،سخنگو و مجتهد باشد.»
#۳۳۳۳۳۳;”>در کتاب «الاقناع» از متون فقهی حنبليان نوشته شده است:«در قاضی ده صفت شرط می باشد: بالغ، عاقل، مرد…باشد.»
#۳۳۳۳۳۳;”>وشرح آن موسوم به :کشاف القناع عن متن الاقناع« علت ۀنرا چنين ذکر کرده:از گفتار پيامبر (ص) استکه:قومی که ولايت امورشان را زنی به دست ذاشته باشد،رستگار نمی شود.»بدين سبب که زن عقلش ناقص است،کم انديشه می باشد و اهليت حضور در محافل مردان را ندارد.
#۳۳۳۳۳۳;”>در «مغنی» ابن قدامه می خوانيم:«گفت ابوالقاسم«رحمة الله تعالی»:کسی قاضی نمی شود،مگر اينکه بالغ،عاقل، مسلمان،آزاد،عادل،فقيه و پرهيزگار باشد.»
#۳۳۳۳۳۳;”>چنان که ديده می شود در عبارت فوق سخنی از شرط ذکوريت نيست،ولی در شرح عبارت به ذکر قيد رجوليت در شرط کمال پرداخته است:«در قاضی سه شرط لازم است:يکی از آنها کمال می باشد و کمال بر دو نوع است:کمال احکام و کمال در خلق و خوی،اما کمال احکام و کمال در خلق و خوی،اما کمال احکام با چهار چيز اعتبار پيدا می کند؛قاضی،بالغ،عاقل،آزاد و مرد باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>و حکايت شده از ابن جرير که شرط مرد بودن وجود ندارد،زيرا چنان که زن می تواند مفتی باشد،می تواند قاضی هم باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>ابوحنيفه می گويد:جايز است،زن در موضوعاتی غير از حدود،قاضی باشد،زيرا می تواند در آنها شهادت دهد. دليل ما اين روايت است که پيامبر (ص) گفت:«قومی که زنی متصدی امورشان باشد،رستگار نمی شود.»
#۳۳۳۳۳۳;”>و به اين سبب که قاضی بايد از کمال انديشه و عقل و زيرکی برخوردار باشد و زن ناقص العقل و کم انديشه است و اهليت حضور در محافل مردان را ندارد و شهادتش قبول نمی شود.اگر چه هزار زن ديگر مانند خود او همراهش باشند،مگر اينکه همراه اين زنان مردی باشد (چنانکه می دانيم اين سخن بر خلاف گفته اغلب فقيهان است،زيرا شهادت او قطعاً در مواردی نظير شهادت بر بکارت به تنهايی مورد قبول است.)
#۳۳۳۳۳۳;”>خداوند تبارک و تعالی بر گمراهی و سرزنش زنان اين آيه را آورده است.«ان تضّل احدهما فتذکر احداً هما الاخری» (اگر يکی از آن دو فراموش کرد،ديگری يادآوری کند) همچنين زن،صلاحيت امامت عظمی و استاندار شدن ندارد و به همين خاطر،پيامبر و هيچ يک از خلفای بعد از ايشان هم تصدی امر و استانداری را به زنها واگذار نکردند و اگر اين امر جايز بود،نبايد هيچ عصری خالی ازين خبر می ماند.»
#۳۳۳۳۳۳;”>در مطالب فوق می بينيم که به دلايل و قراين عقلی استناد شده که در اصل تحقق آن اختلاف است و به نحوی به مورد بحث ما باز می گردد.که در مبحث بعدی به اين دلايل عقلی پاسخ داده خواهد شد و تنها به بيان اين نکته اکتفا می کنيم که آيه شريفه تنها مورد احتياط را متذکر شده،يعنی اگر يکی فراموش کرد،ديگری يادآوری می کند که اين معنی در مورد مردان هم صادق استو نسيان از خصوصيت زن نيست،آيه هم سعی ندارد چنين وضعی را ذاتی او بداند.
#۳۳۳۳۳۳;”>قضاوت زن از ديدگاه عقل
#۳۳۳۳۳۳;”>جستجو در دلايل فقها و حقوقدانان اسلامی،که زن را از قضاوت محروم کرده اند،اين نکته را به اثبات می رساند،که بيشترين حملات آنان بر زنان به عنوان عدم قدرت و توانايی آنان،مطرح می گردد.
#۳۳۳۳۳۳;”>سخن او نتوانستنها،و منع وضعی زنان،از قضاوت و ديگر شئون اجتماعی است،سخن از کاستيهای جنسی زن و برتری طبيعی مرد است.
#۳۳۳۳۳۳;”>مرد را موجودی قوی و زن را ضعيف و ناچيز دانسته اند.البته برای ما روشن است که اين گونه برداشتها،ناشی از زندگی در بيتوتات،پشت درهای بسته،و اندرون خان های گسسته از جامعه،بوده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>به هر حال،مشکلات ديگری که برای محروميت زن برشمرده اند،به اين شرح است:
#۳۳۳۳۳۳;”>الف-تا کنون،زن پيامبر يا امام نشده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-روشن است که:پيامبر و امام نشدن،با اينکه نمی تواند پيامبر و امام باشد،فرق دارد.در واقع می خواهند بگويند:زن نمی تواند اين مشاغل را متصدی شود،چون تاکنون واقع نشده،و اين سخن در نهايت سستی است. چنانکه در فلسفه و منطق داريم:«عدم الوجدان لا يدل علی عدم الوجود»يعنی(نيافتن چيزی،دليل عدم وجود آن نيست.)
#۳۳۳۳۳۳;”>پس استدلال اين گروه چيزی بی شباهت به اين استدلال نخواهد بود که بگوييم زنان را زنده به گور می کردند،پس جايز است که ما نيز چنان کنيم،زيرا در گذشته اين کار شده،شدنيها را نمی توان دليل جواز فعلی دانست،و نشدنيها را نيز دليل ممنوعيت آن.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-عدم احراز مقام پيامبری و تبليغ امر خدا،که فعاليت شديدی را در جامعه به دنبال دارد،و به جهات عديده ای که مورد نظر شارع،بوده انجام شده،نمی توان دليل محروميت زن دانست و همه مقامات و مناصب را از او گرفته،محرومش کرد.
#۳۳۳۳۳۳;”>به فرض اينکه بگوييم زن نمی تواند پيامبر و امام شود! چرا قاضی نشود؟
#۳۳۳۳۳۳;”>در آن حد بسيار بالا،محروم می شود،چرا بيشتر تتزل کند؟!
#۳۳۳۳۳۳;”>۳-زن،پيامبر و امام نشده،اين يک گزارش است،از کجا بپذيريم که چنين نبوده؟ و اگر هم زنی به رسالت رسيده باشد،به چه صورت ثابت شود،که مردان انکار نکرده اند؟!
#۳۳۳۳۳۳;”>۴-به صراحت قرآن،وحی که از خصوصيات پيامبران است،بر مادر موسی و مريم،نازل گرديده:به خصوص نفر دوم که فرشته الهی را نيز ديده است!
#۳۳۳۳۳۳;”>(آيات مربوط به اين جريان را در سوره مريم،آيات ۱۶ تا ۲۶،سوره قصص آيه ۷ و سوره طه آيه ۳۸ بخوانيد.)
#۳۳۳۳۳۳;”>ب-اصل،عدم ولايت هر کسی است.در مخالفت اين اصل،دليل قتطع و قانع کننده ای لازم است.
#۳۳۳۳۳۳;”>منظور گوينده می تواند يکی از اين دو انديشه باشد:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-امور وضعی،يعنی به طور غريزی و طبيعی خدا فردی را بر فرد ديگر مستولی نکرده و مقام ولايت او را بر ديگران وضع نکرد.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-امور جعلی و اعتباری،يعنی خدا در تکاليف و به موجب فرايض دينی،کسی را بر ديگران ولايت نبخشيد.
#۳۳۳۳۳۳;”>انديشه نخست،مورد تاييد همه آحاد بشر است.هيچ کس بر ديگری به هيچ وجهی امتياز نهادی ندارد،در خلقت و آفرينش،همه يکسان آفريده شده اند،نه کسی امام خلق شد و نه کسی مأموم.
#۳۳۳۳۳۳;”>قطعاً منظور گوينده انديشه دوم است که به صورت ادعای بی دليل طرح شده.اولين اصلی که به مخالفت با اين ادعا برمی خيزد،اصل عدم وجود اين فرضيه است،آنگاه اصل عدم پذيرش ادعای بی دليل.
#۳۳۳۳۳۳;”>گذشته از اين اولاً در مقابل بديهيات عقلی هيچ اصلی نمی تواند ثابت باشد،مسأله ولايت و زعامت مردم،يک بديهه عقلی است.کسی نمی تواند لزوم آن را منکر شود،اصل اختراعی ياد شده برخلاف بديهت عقل است و منکر اين ضروری می باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>دوم:با اين اصل،ولايت مردان نطز زير سؤال می رود،به چه دليلی مردان می توانند ولايت داشته باشند؟ با روايت عمر بن حنظله؟! يا ابوخديجه؟!
#۳۳۳۳۳۳;”>اگر بخواهيم لزوم وجود ولی و رهبری را به اثبات برسانيم،بهترين و روشنترين دليل آن عقل است و عقل هيچ گونه تمايزی بين زن و مرد قائل نمی شود.ملاک عقل،توانايی است.هر کس از نوع بشر،توان زعامت داشته باشد،قدرت رهبری دارد.
#۳۳۳۳۳۳;”>سوم:ادعای مذکور برخلاف سيره عقلا است،از ابتدای خلقت بشر و پيدايش جامعه،مسئله رياست و ولايت مطرح بوده و ضرورت آن مورد قبول همگان.
#۳۳۳۳۳۳;”>چهارم:اين اصل اختراعی،در صورتی حاکم است که طرف مورد دعوی به قضاوت راضی نباشد،ولی اگر طرفين دعوی،خود، زنی را برای قضاوت برگزينند،اينجا هم اصل عدم است؟
#۳۳۳۳۳۳;”>به عبارت ديگر:ادعای مخالفان،برگزيننده محروميت و ممنوعيت زن از قضاوت است،در حالی که اين دليل،قضاوت انتصابی او را ممنوع می پندارد،نه قضاوت انتخابی را.
#۳۳۳۳۳۳;”>پنجم:امورات زندگی عادی مردم به خود آنان واگذار شده،شارع مقدس اسلام،جز ارشاد کاری ندارد،اينکه مردم می خواهند به فلانی رای بدهند يا ندهند،يک امر عادی برای مسائل روزمره زندگی است.
#۳۳۳۳۳۳;”>دين نه مخالفتی دارد و نه موافقتی،امر و نهی دين در صورتی تحقق دارد که کار انتخاب کننده،يا انتخاب شونده با اصول مسلم آن مباين بوده،ضرورتی ناديده گرفته و يا اصلی بر دين افزوده شود.
#۳۳۳۳۳۳;”>چنان که در مسائل معاملات،شارع مقدس حکم تأسيسی ندارد (مگر در موارد بسيار اندک) و احکام اسلام همه امضايی است.
#۳۳۳۳۳۳;”>در سياسات که به نوعی مربوط به زندگی عادی مردم است،اسلام هيچ گونه تاسيسات خاصی پيش بينی نکرده،و به خصوص زن را محروم ندانسته است!
#۳۳۳۳۳۳;”>در اسلام،برای سياسات،احکام زيادی وارد شده،ولی خود سياست گذاری خاصی پيش بينی نکرده،اقامه قسط از اصول مسلم اسلام است.حالا اجرای آن به هر شيوه که می خواهد باشد.به وسيله زن باشد،يا مرد،تفاوتی ندارد و به عبارتی کوتاه:احکام و امور سياسی،از نظر اسلام امضايی است،نه تاسيسی.عمده آن است که با ديگر اصول و فروع دين مخالف نباشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>بنابراين،اصل مورد ادعای مخالفان،برخلاف همه موازين و اصول عقلانی است،که آنان اصل را بر پذيرش ولايت فردی نامعين،قرار داده اند.اگر نزاعی باشد،در تعيين مصداق آن فرد است که چه صفاتی داشته باشد و .. .

#۳۳۳۳۳۳;”>ج-نقص زن
#۳۳۳۳۳۳;”>می گويند،زن موجود ناقصی است،او نمی تواند اداره اموری چون ولايت،قضاوت و … را بر عهده داشته باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>مبنای اين سخن به خوبی روشن نيست،ولی احتمالاً تعدادی از روايات،موجب چنين برداشتی گرديده است،از جمله: در نهج البلاغه،خطبه ۷۹ آن حضرت پس از بازگشت از نبرد جمل،در مذمت زنان،چنين آغاز فرمود:
#۳۳۳۳۳۳;”>«ای مردم،زنها از ايمان و ارث و خرد کم بهره هستند.اما نقصان ايمانشان به جهت نماز نخواندن و روزه نگرفتن است در روزهای حيض،و علت نقصان خردشان آن است که گواهی دو زن به جای گواهی يک مرد است،و از جهت نقصان نصيب و بهره هم،ارث آنها نصف ارث مردان می باشد.پس از زنهای بد پرهيز کنيد و از خوبانشان برحذر باشد،و در گفتار و کردار پسنديده از آنها پيروی نکنيد،تا در گفتار و کردار ناشايسته طمع نورزند (و شما را به انجام آن وادار نکنند.) »
#۳۳۳۳۳۳;”>خطبه را آن طوری که در نهج البلاغه آمده به تمام و کمال نوشتيم تا باب سخن برای تفسير باز باشد:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-به گونه ای که مرحوم سيد رضی،گردآورنده نهج البلاغه، در عنوان خطبه نوشتاه اين سخن بعد از جنگ جمل،به رهبری عايشه،ايراد شده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>عايشه از عثمان نفرت داشت و همواتره او را مورد سرزنش و انتقاد و توهين قرار می داد.وقتی خبر رسيد که عثمان را کشته اند،خوشحال شد و گفت:«قتله ذنبه و اقاده الله بعمله» (گناهانش او را به کشتن داد و خدا او را به خاطر کردارش مجازات کرد.)
#۳۳۳۳۳۳;”>و چند لحظه يا ساعاتی بعد شنيد که علی زمامدار مردم شده،گفت:«عثمان مظلوم کشته شده» و به خونخواهی او قيام کرد.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-خطبه دارای مقدمه و احياناً مؤخره ای نيست،فقط همين فقره کوتاه نقل شده در حاليمه علی (ع) نمی توانست خطبه ای بدون حمد و ثنای الهی و ياد پطامبر گرامی ص ايراد فرمايد.
#۳۳۳۳۳۳;”>نمی دانيم قبل از آن چه سخنی بر زبان مبارکش جاری بوده و پس از آن چه گفته است.
#۳۳۳۳۳۳;”>۳-به نظر می آيد ذکر اين فقره به خصوص بر مبنای تشيع گرايی بوده باشد،نه فقط ذکر خطبه آن حضرت.
#۳۳۳۳۳۳;”>۴-با ذکر مطالب ياد شده روشن است،که منظور حضرت علی (ع) عايشه و تنی چند از زنان همراه او بوده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>آن حضرت به هنگام صف آرايی دو لشگر در مقابل يکديگر برای ياران خود سخنرانی کرد و گفت:«شما شروع نکنيد.تا زمانی که آنان حمله نکرده،دست به شمشير نبرده اند،اقدامی صورت نپذيرد.
#۳۳۳۳۳۳;”>اگر شروع کردند (و ما ناچار به مقابله شديم) مجروحان را نکشيد،فراريان را تعقيب نکنيد…»
#۳۳۳۳۳۳;”>و از جمله فرمود:
#۳۳۳۳۳۳;”>«هيچ زنی را با اذيت کردن عصبانی نکنيد،حتی اگر شرفتان و اميراناتن و صالحانتان را دشنام داد.که آنها گفتارشان و نفسشان و عقلشان ضعيف است.»
#۳۳۳۳۳۳;”>آنچه از روايات ياد شده استنباط می شود،نقص در اندَع زن است.آن هم زن مورد خطاب علی (ع) عايشه بوده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>به خصوص کنار هم آمدنِ سخن،از جسم و عقل زن در حديث دوم،مؤيدی بر گفته ما است و جای ترديدی وجود ندارد که نقص طبيعی منظور نبوده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>مؤيد ديگری که اين نظريه را تقويت می کند،دنباله سخن حضرت علی (ع) درباره نقص عقل زن است که فرموده:
#۳۳۳۳۳۳;”>و اما نقصان عقولهن فشهادة امرأتين کشهاده الرجل الواحد. (دليل بر نقصان عقلشان اين است که شهادت دو زن برابر با شهادت يک مرد تنها است.)
#۳۳۳۳۳۳;”>اين فراز،به خوبی اثبات می کند،مراد از عقل،انديشه اتست،زيرا زنان در «تحمل» شهادت بی دقت اند و احياناً نسيان و فراموشی آنان بيش از مردان است.نيز انديشه قدرتمندی ندارند، که حوادث را تحليل کنند و عواطف و احساسات،انديشه آنان را تغيير می دهد.چنانکه در مورد عايشه احساس جانبداری در مورد طلحه،انديشه او را تغيير خواهد داد.وگرنه،پذيرفته نشدن شهادت يک زن در مواردی و قبول شهادت يک مرد،امری اعتباری است و نمی تواند نمود کاستی طبيعی باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>اسلام برای شهادت زن ارزش به نصف شهادت مرد قائل شده نه آنکه زن بالطبع شعوری باندازه نصف شعور مرد داشته باشد.چنان که دليل نقصان ايمان زن قابل خدشه است و سخنی معمولی به نظر می آيد،زيرا اگر عدم توفيق زن،برای انجام فريضه نماز و روزه،در دوران قاعدگی،دليل کاستی دين او باشد،مردان از زنان ناقص الايمان تر خواهند بود.اين مطلب را با احتساب ميانگين ايام حيض زن در طول عمر،و آ؛از دوره تکليف وی که مقايسه کنيم،نتيجه خواهد داد که زن،زمان بيشتری از نرد به عبادت می پردازد،به خصوص که عمر معمول زنان از مردان بيشتر است.
#۳۳۳۳۳۳;”>چنان که در ابتدای سخن گفتيم،اين خطبه مباحث بيشتری می طلبد و تاکنون مورد بررسی و پژوهش تعداد بی شماری از انديشمندان بوده،شارحان نهج البلاغه به خصوص در اين مورد بسط سخن داده،توجه فراوانی بذل می کنند،که در فرصتی ديگر به تفصيل سخن خواهيم گفت.
#۳۳۳۳۳۳;”>می گويند،چرا حضرت زهرا (س) چنين مشاغل و مقاماتی را احراز نکرد؟
#۳۳۳۳۳۳;”>اين،به گونه ای ديگر،تکرار همان سخن گذشته است،که اندکی با تأمل،پاسخ آن روشن می شود:همزمان با زهرا (س) علی (ع) در ميدان سياست حاضر بود،کسی که از هر جهت بر او امتياز داشت،و ما هرگز نمی گوييم،در چنين حالتی زن مقدم است،سخن ما اين است:که زن در تمام مناصب و مشاغل و امتيازات مانند مرد است،مرد،به عنوان مرد بودن هيچ امتياز طبيعی و قراردادی بر زن ندارد.اگر مرد قاضی می شود،زن نيز می تواند بشود.اگر مرد مرجعيت را به دست می گيرد،زن نيز می تواند…مگر موردی که دين به صراحت و به اقتضای طبع زن،حکمی را مخصوص وی بداند.
#۳۳۳۳۳۳;”>اينکه بگوييم حضرت زهرا(س) در امور کشوری و… دخالت نکرده،درست به نظر می نمی آيد،زيرا خطبه خواندن زهرا برای مردم،سياسی بود،معرفی امّ يمين به عنوان شاهد فدک،پرده از نظرات علمی او برداشته،نشان دهنده اجتهاد اوست.
#۳۳۳۳۳۳;”>می دانيم که در فقه شيعه و بسياری از مکاتب اسلامی شهادت زن به تنهايی در مورد اموال و… مورد قبول نيست.معرفی يک زن از سوی آن حضرت نظريه نادر و جديدی بود که ارائه می شد.
#۳۳۳۳۳۳;”>علاوه بر موارد فوق لازم به ذکر است.که با گذشت هزار و چهارصد و ده سال از آن تاريخ،نمی توان يافت اوضاع سياسی و اجتماعی جامعه نوپای اسلامی چگونه بوده است؟
#۳۳۳۳۳۳;”>شايد در مواردی زنان،به اجرای امور سياسی و غير سياسی پرداخته،در امور مملکتی شريک مردان بوده باشند و شايد،زمينه حضور فراهم نبود و افکار جاهليت که هنوز ريشه کن نشده بود،مانع اين فعاليتها بوده است و شايد دهها شايد ديگر.
#۳۳۳۳۳۳;”>به هر حال،چنان که بارها گفته ايم،عدم تصدی مشاغل توسط زنان صدر اسلام دليل ممنوعيت آن مشاغل برای آنها نيست.وقتی می توان آن را دليل محروميت دانست که همه جوانب آن را از لحاظ تاريخی و اجتماعی و… بررسی شده باشد،در حالی که اين جهات،مبهم و تاريک است و تا کنون کسی موفق نشده اين ابهامات را متجلی سازد.
#۳۳۳۳۳۳;”>در پايان بحث،طبق وعده قبلی اجمالاً به پاسخ گروهی می پردازيم که معتقدند سرشت زن لطيف تر از مرد است و سريعتر دچار احساسات می شود،در نتيجه قادر به تشخيص درست حق از ناحق نيست.
#۳۳۳۳۳۳;”>آنچه در مقدمه بايد گفت،اين است که اشکال اين گروه،خواسته يا ناخواسته پيش از آنکه متوجه زن بشود،به خالق بر می گردد و اگر آنان معتقدند که در آفرينش خداوند نقص وجود ندارد،نمی توانند ادعا کنند که لطافت سرشت و عمق احساسات زن او را دچار نقص می کند و اگر اعتقاد آنان خلاف اين است بايد از مبنا به بحث اعتقادی با آنان نشست و تفکرشان را درباره زن به باوری جز خداشناسی و اسلام مربوط دانست.
#۳۳۳۳۳۳;”>از ديدگاه فلسفه،وجود هستی بخش جهان،عين خير و هستی مطلق و ارزش و کمال و قدرت خالص است،وجود او مساوی است با علم محض،قدرت خالص و… به عبارت ديگر،علم و دانش و قدرت و حکمت و… را نمی توان از وجود او جدا دانست،هر چه هست،همان است.اين زبان ماست،که از بيان توصيف اين موجود نامتناهی عاجز است و در فلسفه،از آن به واجب الوجود،ياد شده.
#۳۳۳۳۳۳;”>از اين که بگذريم،همه موجودات،ممکنات و موجوداتی متناهی هستند.در امکان و بهره وری نوعی خود،همه يکسانند. چنان نيست که جنس مذکر،در ميان انواع مختلف جانداران و انسان،تافته جدا بافته باشد.
#۳۳۳۳۳۳;”>اعتقاد به عدالت خداوند در آفرينش به طور طبيعی لطافت جنس زن را جزو برکات و ويژگی های ممتاز خلقت به شمار می آورد.امتيازی که در کنار امتيازی از نوع ديگر در مرد،زن و مرد را در پيوند جنسی و روانی به مرحله تکامل بشری می رساند.
#۳۳۳۳۳۳;”>بهره ممکنات،به اندازه تلاش بيشتر آنان در جهت کسب افزونتر امتيازات وجودی،والاتر و عاليتر می شود.در سير به سوی تکامل،که رسيدن به دانش و قدرت وجودی و معنويت و … است،بهره و توشه زن و مرد،يکسان است.ای بسا،زنانی که از پيامبران مرد،نيز پيشتر روند.(فاطمه و خديجه و مريم) اين يک قانون مسلم و غير قابل خدشه است.اکنون بايد از برتری خواهان و نژاد پرستان،پرسيد:«در اين مسير چه چيزی زنان را مجزا می کند؟!»
#۳۳۳۳۳۳;”>در معياری که دي« اسلام ارائه داده،برتری و ارزش انسان را،به تقوی و خودسازی دانسته،معيارهای معنوی او را ستوده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>آيه شريفه ۱۳ سوره حجرات:«يا ايها الناس انا خلقناکم من ذکرو انثی و جعلنامن شعوبا و قبائل لتعارفو ان اکرمکم عند الله اتقيکم(۳)
#۳۳۳۳۳۳;”>و جمله معروف حضرت رسول (ص):لا اصول الفقه فضل لعربی علی عجمی و… الا بالتقوی (هيچ موجودی بر ديگری برتری ندارد،مگر به تقوی)نشان دهنده اين تفکر والا،می باشد.البته بعيد نيست بعضی از آقايان اينجا خود را مخاطب دانسته و زنان را به حساب نياوردند،به زعم آنکه خطاب قرآن فقط به مردان بوده و زنان مورد غفلت واقع شده اند!
#۳۳۳۳۳۳;”>در ادبيات به جای خود ثابت شده،که چنين خطاباتی عام است و تمام افراد بشر را فرا می گيرند.اگر سخن از مرد يا زن بود،قيدی برای اين گفته اختصاصی،لازم بود،ولی خوشبختانه در آيه شريفه،علاوه بر اين بيان عام و مطلق، سخن از زن و مرد نيز رفته،به صراحت در صدر آيه واژه ذکر انثی ذکر شده است.پس ديگر به هيچ روی نمی توان اين آيه را به مردان اختصاص داد،به حکم قرآن زن و مرد مساوی اند و هيچ امتيازی در کار نيست.امتياز به تقوی و ارزشهای معنوی است.زن باشد يا مرد.عربی باشد يا فارسی.اروپايی باشد يا آفريقايی، فرقی ندارد.
#۳۳۳۳۳۳;”>در اينجا داستان ملکه سباء را يادآوری می کنيم که قرآن از تدبير و سياست درست او،سخن گفته است.اين داستان در سوره نمل،آيات ۲۱ تا ۴۲ به اين صورت عنوان شده:
#۳۳۳۳۳۳;”>هدهد،پرنده ای فعال و جاسوس بود،که برای سليمان اخبار و اطلاعات نقاط دور افتاده را می آورد،روزی که قدری غيبت داشت،سليمان از اين بابت نگران شد،ولی ناگهان هدهد را ديد که پيامی برای او آورده بود.آن مرغ چنين گفت:«در کشور سباء زنی را ديدم که حکمران و پادشاه آن ملک بود و از هر چيزی بهره مند.اين ملکه بر تختی نشسته و زمام امور کشورش را به دست گرفته بود.آنان مردمی مشرک بودند،که برای خورشيد تواضع و فروتنی می کردند و…»سليمان برای آزمون و شناسايی اين کشور که توسط هدهد کشف شده و از ممالک متمدن جهان آن روز بود،نامه ای نوشت تا هدهد آن را بر فراز تخت پادشاه اندازد.
#۳۳۳۳۳۳;”>ملکه سبأ،به محض دريافت پيام سليمان،مردان حکومت خود را فراخواند و با آنان به مشورت پرداخت.او گفت:«نامه ای ارزشمند از سليمان رسيده که محتوای آن چنين است: به نام خداوند بخشنده مهربان،بر من برتری نجوييد و تسليم شده،به نزد من آييد.»
#۳۳۳۳۳۳;”>پس از قرائت نامه،روی به آنان کرد و گفت: «تصميم خود را درين موضوع برايم باز گوييد؟ خود می دانيد که در امور مهم کشورداری از رأی شما بهره گرفته ام و شما را در جريان امور گذاشته ام،اکنون نيز می خواهم که شما در جريان بوده،نظر خويش را اعلام داريد»
#۳۳۳۳۳۳;”>مردان مشاور ملکه گفتند:«ما دارای توان و نيروی نظامی لازم خوبی هستيم و به فرمان تو می باشيم.اگر امر کنی با آنان ستيز خواهيم کرد،ولی تصميم با خود شما است،اگر خواهيد بجنگيم و اگر خواهيد از در صلح و آشتی در آييم»
#۳۳۳۳۳۳;”>ولی ملکه سبا راهی ديگر،پيش نهاده و گفت:
#۳۳۳۳۳۳;”>«من او را می آزمايم تا بدانم اهل دنيا است يا اينکه قصد وی هدايت مردم است؟ پادشاهان و دنياطلبان به هر کشور و سرزمينی درآيند،آنجا را ويران کرده،نااهلان را به مناصب می گمارند و لايقان و شايستگان را فرو می گذارند.اين روش حکام و کشورگشايان است.من هديه ای نزد او می فرستم و منتظر عکس العمل او می مانم، آن گاه تصميم می گيرم.(۴)»
#۳۳۳۳۳۳;”>پيک از سوی سليمان بازگشت و هدايای ملکه را با خود برگردانيد و پيام سليمان را به همان گونه نخست آورد و ملکه سبا که دريافت هدف سليمان،کشور گشايی و سلطنت نيست،به نزد او رفت و ايمان آورد.اين داستان نشان دهنده تفکر درست اين زن سياست مدار بوده،از جهاتی قابل بحث و حائز اهميت است:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-بينش دقيق و عقل حسابگر و مزيت انديشه اش،برمردان عصر خود که از سياست پيشگان دولت او بوده اند،امری روشن و غير قابل انکار است.برخلاف دولت مردان،اين زن در انديشه نبرد نبود و قدرت نظامی را در قبال سليمان پيشنهاد نکرد.اول سليمان را آزمود و سپس تصميم گرفت،کاری که سليمان نيز در ارتباط با او انجام داد و اول ملکه را آزمود آنگاه تصميم گرفت،خود عظمت ملکه را به اثبات می رساند و هم سانی و هم شأنی او با سليمان پيامبر،روشن می کند.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-قبل از آنکه ملکه سبأ به نزد سليمان برود اطلاعات لازم را از چگونگی سياست و دربار سليمان کسب کرده بود اين موضوع به صراحت در آيه ۴۲ سوره نمل بيان گرديده است.مشابه اين داستان قصه زن فرعون و سياست وی در نجات جان موسی است و ديگر ماجرای مريم و سومی مادر موسی.
#۳۳۳۳۳۳;”>قرآن از تمام موارد ياد شده از زنان قهرمانی چون:مريم،آسيه و … به عظمت ياد کرده،درايت و ديانتشان را می ستايد و بلاخره طبق سخن معروف خود بعضی از مخالفان :«ادل علی وجود شيئ وقوعه»:بهترين دليل وجود و هستی چيزی،تحقق آن است.

#۳۳۳۳۳۳;”>يادداشتها:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-اين مضمون،در روايات ما هم وارد شده است.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-نوع ديگر اجماع نيز،متصور است و آن:اتفاق نظر محدثان و فقها است.بر درستی مضمون روايت چه در سند آن اشکالی باشد يا نباشد.شايد علت ادعای اجماع در مسائل فقهی،به خصوص مواردی که سنّيان تصور می کردند،شيعه در مورد آن دليلی ندارد،تأييد خبر واحد بوده است که شيخ آن را می پذيرفت و برای تأييد نظرش ادعای اجماع می کرد.
#۳۳۳۳۳۳;”>۳-ای مردم،ما شما را آفريديم،برخی زن و برخی مرد و شما را دسته و دسته و قبيله قبيله کرديم، تا همديگر را بشناسيد (بدانيد) که گرامی ترين شما نزد خدا با تقواترين شما است.
#۳۳۳۳۳۳;”>۴-برخی گفته اند: اين هديه شامل ۵۰۰ غلام و ۵۰۰ کنيز،مرکب ها و زر و زيور گران بهای فراوانی بوده است.

#۳۳۳۳۳۳;”>منابع:
#۳۳۳۳۳۳;”>۱-قرآن،آيات ۲۱ تا ۴۲ سوره نمل، ۷۶ سوره نحل، ۳۱ سوره نور،۳۴ نساء،۲۲۸ سوره بقره،۳۳ سوره احزاب.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲-مفتاح الکرامه چاپ اول اهل بيت،قم، ص۹ ج دهم.
#۳۳۳۳۳۳;”>۳-جواهر الکلام،ج ۴۰ چاپ تهران.دار الکتاب الاسلامية ص ۱۴/۱۰
#۳۳۳۳۳۳;”>۴-وسائل الشيعه ج ۱۸ ص ۶٫
#۳۳۳۳۳۳;”>۵-وسائل الشيعه ج ۱۴ ص ۱۵۵ تا ۱۶۳٫به نقل از من لا يحضره الفقيه و خصال صدوق.
#۳۳۳۳۳۳;”>۶-من لا يحضره فقيه،چاپ دار الکتب الاسلامية (آخوندی) تهران،جلد ۴ ص ۲۵۴ تا ۲۷۱٫
#۳۳۳۳۳۳;”>۷-مکارم الاخلاق،چاپ موسسة العلمی للمطبوعات،بيروت،چاپ ششم. ۱۳۹۳ قمری، تأليف ابونصر،حسن ابن فضل طبرسی. ص ۴۳۳ تا ۴۴۵٫
#۳۳۳۳۳۳;”>۸-معجم رجال الحديث،آية الله خوئی،چاپ دارالزهرا،بيروت۱۴۰۹ قمری،جلد سوم ص۲۴۱/۲۴۲
#۳۳۳۳۳۳;”>۹-همان کتاب،جلد ششم،ص۲۲۴-۲۲۳
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۰-کشاف القناع…،جلد دوم،ص۲۲٫
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۱-وسائل الشيعه،ج۵،ص۳۴-۳۵-۲ تا ۷
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۲-شرح لمعه،جلد دوم،ص ۲۷۷،افست از روی نسخه ۱۳۰۹،توسط انتشارات علميه اسلاميه.
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۳-نهاية شيخ طوسی،در مجموعه قواعد الفقيهه، ص۳۹۰-۲۴۷
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۴-المقنع شيخ صدوق،در همان مجموعه،ص۳۳٫
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۵-مغنی المحتاج،چاپ دارالفکر لبنان،جلد۴،ص۳۷۵٫
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۶-کفاية الاحکام،چاپ انتشارات مدرسه صدر،ص۲۶۱
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۷-ايضاح الفوائد فی شرح قواعد،چاپ اسماعيليان،۱۳۸۹ قمری،جلد چهارم،ص۲۹۸
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۸-المبسوط،شيخ طوسی،چاپ مکتبة المرتضويه جلد ۸،ص۹۹ (مجلد ۷ و ۸ با هم است.)
#۳۳۳۳۳۳;”>۱۹-الوسيله الی نيل الفضله،در مجموع جوامع الفقهيه،ص۶۹۷
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۰-المقنعه،شيخ مفيد،چاپ داوری قم،ص۱۱۱
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۱-کشف القناع…جلد ششم ص ۲۹۴
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۲-المغتی بالشرح الکبير،جلد ۱۱،ص۳۸۶-۳۸۰
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۳-نهج البلاغه،صبحی صالح،چاپ اول،لبنان،ص ۱۰۶-۱۰۵
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۴-شرح نهج البلاغه،ابن ابی الحديد،چاپ قديم(رحلی) سال ۱۳۴۰ قمری،جلد اول،ص۳۲۴٫
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۵-سنن بيهقی،ج۱۰،ص۱۱۸
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۶-نهج الفصاحه/فصفحات ۵۵-۶۶-۳۲۰-۳۹۱-۴۸۵-۵۲۹-۵۹۲-۶۳۸
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۷-روح زن،نوشته خانم لمبرزو
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۸-زن و انتخابات،نوشته زين العابدين قربانی،عباسعلی عميد زنجانی… با مقدمع ناصر مکارم شيرازی چاپ قم طباطبائی.
#۳۳۳۳۳۳;”>۲۹-ماجرای نهضت بانوان،سيد جمال الدين دين پرور،قم،دارالفکر
#۳۳۳۳۳۳;”>۳۰-زن و آزادی،سيد رضا صدر
#۳۳۳۳۳۳;”>۳۱-ملاية الفقيه (تقريرات درس آية الله منتظری)،ج اول،دفتر تبليغات اسلامی قم.
#۳۳۳۳۳۳;”>۳۲-اصول الفقه،ج۲،ص۹۸-۹۷
#۳۳۳۳۳۳;”>۳۳-مستمسک عروة الوثقی،مرحوم آية الله حکيم،جلد اول