شرک خفی و آثار خفی تر آن

 

 

شرک و در تعبیر من همتا پرستی و دیگر پرستی و اجانب پرستی .

یعنی فردی همزمان خدا و غیر خدا را پرستش کند و همتا پرستی داشته باشد . یا اجنبی پرستی داشته باشد و به جای اینکه معبود و محبوبش را بپرستد کس دیگری را بپرستد .بنابر این شرک دو گونه است . یک اینکه همزمان که خدا را پرستش می کند غیر خدا را هم پرستش کند و در پرستش شریک قائل شود که معمولا همین تفسیر را می گویند . ولی من این قسمت را اضافه کردم که اجنبی پرستی باشد . یعنی انسان غافل می شود کلا و به قول ملای رومی صورت و دست ناجایگه بمالد . می گوید

عاشقان  ازدرد زان نالیده اند که نظر ناجایگه مالیده اند …

اجنبی پرستی یعنی نگاه و توجه  به او که جایگاه ان را ندارد .

تصور کنید زنی و مردی عاشق یکدیگرند و یگانه اند برای یکدیگر . و هر کدام مدعی است که فقط او را دوست دارد . شرک این است که در دلش گاهی فرد دیگری نیز بیاید و همزمان با این که این فرد را محبوب و معشوق خود می داند ،عشق او را هم در دل بنشاند و همزمان با دو نفر عشق  ورزی کند . زمانی از روز را با یکی و زمانی را با دیگری . و در ضمن این که با یکی عشق ورزی می کند صورت دیگری را در ذهن خود آورد . اگر انسان صورت محبوب را در دوستی با اجانب در خیال اورد این عین یکتا پرستی است . بحث این است که با محبوب است  کس دیگری را بیاورد . و همزمان و متقارن دو نفر را پرستیدن شرک است .  این نوع شرک جلی و روشن است .

و ما شرک دیگری داریم به نام شرک پنهان ، در حدیث امده است که شرک خفی چنان  پنهان است که ما در شبی تاریک بر روی سنگ سیاه حرکت یک مورچه سیاه را ببینیم و بفهمیم . درک شرک خفی و مصادیقش این چنین سخت است . من چند تا مثال ذکر می کنم تا این سختی روشن شود  .

کسی که فقط محبوب و خدا را می پرستدنباید در هیچ یک از صفت ها و خصلت های خدا کسی را بر او ترجیح دهد و کنار او بگذارد و ان احترامی که برای عشق محبوب و محبوبش باید داشته باشد برای دیگری نداشته باشد .

حضرت علی ع می گویند اگر از کسی که او از تو اطاعت نمی کند اطاعت کنی تو او را پرستش کرده ای . بنابر این حرمت گذاشتن به کسی که لیاقت حرمت  ندارد و حق این احترام را به جا نمی اوردمصداقی از این نوع شرک است که دو نکته دارد  ، یا لیاقت ندارد و تو به او احترام می گذاری و دیگر این که لیاقت دارد ولی به اندازه حق را رعایت نمی کند . مثلا تو برایش سنگ تمام می گذاری او سنگ نیمه می گذارد  و تو همچنان به او احترام بیش از اندازه می گذاری،؛ این عبادت کردن غیر خداست .

در حقیقت عاشق حقیقت مرام،خلق و انصاف و عدل نییستی .عدل این است که به اندازه احترام کنی  و انصاف نیز همین است . اگر به عدل و انصاف رفتار نکنی خودت را خار و خفیف می کنی نزد ان فرد و او نیز هیچ بهره ای از رفتار تو نمی گیرد . پند و موعظه ای هم برایش نداری . هیچ حاصلی برایش ندارد . و برای تو نیز نه تنها حاصلی ندارد گناه نیز دارد .

بنابراین احترام بیش از اندازه به شخص واجب الاحترام  و به شخصی که قابل احترام نیست عبادت غیر خداست . خدا یعنی حقیقت و این حقیقت پرستی نیست .

حقیقت ان است که تو کسی را بپرستی که لیاقت پرستش و ظرفیت ان را دارد و همان قدر تو را می پرستد . این یعنی حقیقت این یعنی خدا و واقعیت محض . و وقتی این کار را نمی کنی در حقیقت مشرکی و همتاپرستی  و چیزی را که نبایدبپرستی می پرستی . و اینجاست که متوجه می شوی چقدر مخفی بود . هیچ کس فکر نمی کند این شرک است . اما اگر بیایی عبادت و اطاعت محض کنی هر مقداری که او سخاوت و حرمت می گذارد تو متقابلا بگذاری و به هر مقدار که دوستت خساست می کند تو هم خساست خرج کنی ، حقیقت را پرستیده ای و به او هم تفهیم کرده ای که کارش زشت است و او هم می فهمد . اینجا نتیجه دارد . نتیجه این که عبادت کردن موجب تنبیه دیگران است .

پرستش حقیقت  نشان  تذهیب تربیت و شادابی خود ماست . ما باید با انسان های متکبر ،متکبرانه رفتار کنیم . خدا متکبر است بزرگ است جبار است و تکبر جامه اوست یعنی بزرگی و بزرگ منشی و این که می گوییم الله اکبر یعنی خدا در هر چیزی  و از هر حیثی از همه بزرگترین است . هیچ کس به بزرگی او نخواهد بود،حقیقت بسیار بزرگ است و ما حقیقت را می پرستیم  اگر کسی بخواهد خود را بزرگ  تر از تو حساب کند و تو بخواهی این شخص را که خود را بزرگ می گیرد احترام کنی و در برابرش تکبر نکنی تو مشرک هستی یعنی تو دو کس را پرستیده ای . هم خدا را و هم این شخص را . هم حقیقت را و هم ضد حقیقت را . چگونه می شود که کسی هم حقیقت را بپرستد و هم غیر حقیقت را . این که او متواضع نیست و متکبر است قابل پرستش نیست . اینکه تو او را می پرستی او را قابل پرستش دانسته ای . خطای محض و شرک است . و این است که ناجایگه نظر می مالیم و ناجایگه تعظیم می کنیم .  برای این است که در روایات آمده

تکبر با متکبرین عین عین تواضع است و همچنین تواضع آدمی حق و حقیقت است و باید موجود باشد.چنان چه که شاعر می گوید :

از بهاران کی شود سرسبز سنگ     خاک شو تا گل برویی رنگ رنگ

سنگ مباش که از تو گلی نمی روید ، و این تواضع عین حقیقت است و چیزی است که خدا می خواهد، و خداست و طبیعت خدا ست . زمین تواضع دارد خاک تواضع دارد  و همه ماده ها در برابر نر تواضع دارند و جفت گیری و نظام جهان می چرخد . این حقیقت است و اثار خدا . ما باید این را بپرستیدم . این تواضع و آثار خدا را و غیر از این را حق نداریم بپرستیم . حالا اگر انسان متکبر را پرستیدی دچار شرک شده ای و اما کیفر ان ، کیفر این شرک خفی خیلی از خودش خفی تر است .

مردم دچار درد های روحی وحشتناک اند ، سرخورده اند و هیچ دوستی نمی توانند در زندگی خود بیابند . مردم به حقیقت دست پیدا نمی کنند و خیلی فقیر و بدبخت و بیچاره اند و خیلی چیز ها را ندارند . علت اش چیست ؟ همین شرک . وقتی که تو مشرک باشی خود به خود در چرخه تدبیر این جهان کیفر می شوی . و کیفر هم  کیفری بسیار خفی و پنهانی است . و تو آگاه نیستی که از کجا و چگونه ضربه خوردی . همه اش مخفی است و کسی به ان توجه نمی کند مگر عارف سالک واقف طریق خدا که او می داند این ها چیست و می شناسد خفی و خفی تر از این ها را . تکرار می کنم که در چرخه تدوین قوانین شرع و عرفان و در چرخه تکوین نظام طبیعت یگانه پرستی و یکتا پرستی و حقیقت پرستی اصل است . هر که نور را بپرستد و واقعیت و حقیقت را و نوکر و چاکر و تسلیم او باشد از فواید او بسیار بهره می برد و هر کس نپرستد خود به خود عذاب می کشد هر روز تا سر حد مرگ و میمیرد وزنده میشود. می توانیم این را در زندگی خود ببینیم. انجا که تسلیم حقیقت نشدیم و  در مقابلش تواضع نداشتیم نپرستیدم ان را و بوسه نزدیم بر جان حقیقت ، رنج کشیدیم .و در اغوش دیو و غول خسبیدم و ان ها بر ما سوار شدند و ترتیب ما را دادند .