سالک نظر به خدا دارد نه به خویشتن
- دو دیدگاه اعتقادی وجود دارد یک دیدگاه آن است که به خویشتن مینگرد بعد به خدا و دیدگاه دیگر به خدا می نگرند بعد به خود .
- این دو راه متفاوت است یعنی خدا را اول می شناسد بعد خود را از خدا می شناسد یا به خود نگاه میکنند و از خود به خدا می رسند.
- همیشه این دو نظریه با هم اختلاف داشته اند.
- اما نگاهی که می گوید از خودم خدا را بشناسم خدا را در حد بشر پایین می آورد ، می گوید من عصبانی می شوم پس خدا خشم می گیرد ، از این جهت جاهایی می گویند خدا خشم گرفت بر انسان و یک حالت جسمانی به خدا می دهند . وقتی از خود شروع می کنند و می گویند خود را بشناس خدا رابشناس این نظر می گوید که ما یک سری نیاز هایی داریم مثل آب ، غذا و … و عمدتا این ها را هم از خدا می خواهد ، در حالی که خدا گفته این ها را من به شما می دهم و نیازی نیست
- حضرت علی ( ع ) می گوید انسان دو گونه روزی دارد یک روزی که دنبالش می رود و به او می دهند ولو نخواهد و او غائب باشد .ویک روزی هست که انسان باید خودش به دنبالش برود که در جای خودش نیاز به بحث دارد بنابر این خدا گفته و ما من دابه علی الارض الا وعلی الله رزقها
- هیچ جنبنده ای در زمین نیست الا اینکه خدا روزیش را تضمین کرده و به او می دهد . در جملاتی دیگر هم در قران و هم در احادیث این عنایت خدامطرح شده مثلا در جایی خدا به پیامبر می گوید تو نگران روزی خانواده ات نباش چون این ما هستیم که به خودت روزی میدهیم؛بنابراین روزی آن ها را ما تضمین کرده ایم
- اگر می خواهی نگران خانواده ات باشی نگران تربیت و آموزش معنویت و نماز به فرزندانت باش ، این بر تو است و بر ما نیست . آنچه بر ماست روزیست ، به تو و همه می دهیم .
- بنابر این وقتی از خودش خدا را می شناسد به نیاز های خودش اول توجه دراد به گرفتاری هایی که خودش دارد بعدبه خدا.
- نیاز های جسمی اش را اول می بیند و آن ها را از خدا می خواهد و بخشی دیگر گناهان و خطاهای خود را می بیند و هی فریاد می زند خدا یا مرا ببخش و دائم کردار زشت خودش را مطرح می کند حالا چه آنچه خدا گفته و زشت است چه آنکه خودش به سلیقه خودش زشت می داند و در حقیقت زشت نیست و برداشت و دریافت خودش به عنوان کار و حرف زشت است .
- این یک نگاه است که عمدتا بین همه مسلمانان وجود دارد . ازخودشان به خدا می رسند و لذا خدا را در حد خودشان در تعریف ذهنی شان کوچک می بینند ، چون اول خود راشناختند بعد خدا را شناختند .
- نگاه دیگر که نگاه اهل عرفان است این است که ابتدا خدا را می شناسد بعد خود را بنابر این هیچ وقت دنبال این نیستند به کار ها و گناهان خود نگاه کنند و لطف خدا را می بینند به ستاری خدا نگاه می کنند و خود را محو در پرتو لطف و ستاری خدا می بینند . به قول حافظ :
- لطف خدا بیشتر از جرم ماست نکته سر بسته چو دانی خموش
- این بیت،اوج این نگاه را از دید حافظ یکی از عرفای بزرگ عمیق نگر وژرف اندیش نشان می دهد، می گوید چرا ما بیاییم به خودمان نگاه کنیم و بدبختی های خودمانرا ببینیم ، ما به خدا نگاه می کنیم و بزرگی او عظمت او عفو و لطف و ستاری او را میبینیم نه چیز دیگری را .
- این نگاه را در ضمن یک داستان باز تاب می دهیم : روزی پیامبر از کوچه ای در مدینه عبور می کردند و خانمی نان می پخت و کودکانش هم در خانه بودند ، پیامبر را دعوت به نان گرم کرد پیامبر هم پذیرفت ، اصحاب هم تعدادی همراه او بودند .
- زن گفت یا رسول الله من سوالی دارم پیامبر گفت خوب بپرس . گفت : می بینید این کودکان که فرزندان من هستند آن طرف بازی میکنند و گفته ام جلو نیایند و من هم این طرف مشغول پختن نان هستم . بعد پرسید خدا مهربان تر است بر بندگانش یا من نسبت به کودکانم ؟ پیامبر پاسخ داد : خدا به بندگانش بیشتر از تو نسبت به فرزندانت مهربان است
- گفت : خدا چگونه ما را بسوزاند در حالی که من به بچه ها می گویم نزدیک تنور نیایید .
- این زن به لطف خدا نظر داشت که خدا بسیار لطیف و بسیار مهربان است . میگفت من مادر حاضر نیستم کودکم نزدیک تنور بیاید چگونه خدا مرا در آتش بیاندازد؟ پیامبر زیرکانه او را تایید کرده سکوت می کند و رازی در اینجا نهفته بود . و همان طور که حافظ گفت لطف خدا بیشتر از جرم ماست ، نکته سر بسته چودانی خموش ، این از راز هایی است که سالک نباید افشا کند
- بنابر این ما دو نگاه داریم یک نگاه اول به خدا بعد به خودمان و نگاه دیگر اول به خود، بعد به خدا
- نگاهی که اول به خود بعد به خداست یک نگاه ساده ، عام و بدون درک است و نگاهی است که بشر اولیه داشته است.
- بشراز ابتدا که در جنگل پدید آمده و به غار گریخت و غار نشین بود وقتی رعد و برق می آمد می ترسید و می گفت حتما ما کاری کرده ایم حالا آن بالا خدا عصبانی شده و می خواهد ما را بزند . فکر می کرد حالا چه کنیم خدا راضی شود . گفتند یکی از ما را قربانی کنیم تا راضی شود او که می خواهد همه را تلف کند ما خود چند نفر را قربانی کنیم و دست از ما بر دارد و از این طور کار ها کردند
- بشر اولیّه چون می ترسید راز و نیاز می کرد . فکر می کرد آن بالا خبری هست و الان همه چیز خراب می شود و آسمان و زمین به هم می آید و این ها از سیل و صاعقه و… می میرند احیانا هم می دیدند صاعقه به در خت میخورد و درخت پودر می شود . هم زمانی که در جنگل و هم زمانی که در کوهستان بودند ، ودر کوهستان این ها راحتر دیده می شود
- در هر صورت این ها از خودشان خدا را می شناختند . از خود به سمت خدا رفتند و لذا خرافات و خیلی چیزها وارد حوزه خدا شناسی شد و این مسیر مسیر نادرستی است .
- عارف ابتدا خدا را می شناسد بعد خود و جهان و جاهای دیگر را .و نظر درست سطح بالا عاقلانه و مهم همین است.انسان های عاقل سعی می کنند تا آنجا که درک و فهمشان می رسد خدا را و لطف بسیار بسیار زیاد و ستاری بسیار بسیار زیاد ش را بشناسند
- و در قر آن هم خدا می گوید آی مردم اگر قرار باشد که از ظرفیت کوچکخود به من نگاه می کنید ومن بخواهم به خاطر گناه شما را عذاب کنم جنبنده ای در زمین باقی نمی ماندچون همه شما خطا می کنید بی برو برگرد .
- پس من شما را به خاطر خطاهایتان در این دنیا مجازات نمی کنم و این مسلمه .
- این نکته خیلی مهمه که خدا می گوید اگر من قرار بود به خاطر خطاهایی که می کنید مجازات می کردم یک جنبنده از حیوان وانسان… زنده باقی نمی ماند
- گر حکم شود که مست گیرند در شهر هر آنکه هست گیرند
- ما از مقام ستاری خود نگاه می کنیم که خدا همه چیز را می بیند و می پوشاند. به لطف خدانظر داریم که می بخشد و مهربان است . بنده اگر بندگی چنین خدایی کند همه چیز درست است
- عابدی در همه احوال خدا با او بود او نمی دیدش و از دور خدایا می کرد
- قر آن می گوید رو به این سمت و آن سمت نکنید که خدا را بجویید ، به هر جا رو کنید خدا آنجاست
- یا می گوید نحن اقرب الیکم من حبل الورید
- ما از رگ گردن شما، به مخ شما و به مغز شما نزدیک تریم
- مااز شما جدا نیستیم همه جا با شما هستیم . بنابر این چرا دور دست ها و آسمان را نگاه می کنی و خدا را صدا می زنی و این بر می گردد به آن نگاه کودکانه ای که انسان های نخستین داشتند و در آسمان خدا را می جستند ، خدا با توست
- پس دو گونه خدا را می شناسیم: اول – اینکه خود خدا را بشناسیم لطفش را حضورش را و ستاری و بخشش را و اینکه خودش روزی را می دهد و تعهد و تکفل کرده بدهد . خدا ولی ماست و سر پرست ماست
- الله ولی الذین آمنو یخرجهم من الظلمات الی النور .. خدا ولی باورمندانه تو باید باور کنی خدا ولی توست بقیه مسیر درست است
- او را به ولایت خودت قبول کن کاری نداشته باش . خدا ولی و سر پرست و همه کاره باورمندان است . از تاریکی به نور می کشاند و آن ها که باور ندارند سرورشان شیطان است ؛وایشان رااز نورطبیعی خویشتن، به تاریکی می برد از جنگل به کویر .
- خدا ولی است و انسان رااز کویر به جنگل و از ظلمت به نور و روشنایی هدایت می کند ما خدا را اینگونه می شناسیم که ولی و وکیل و سر پرست ماست و همه چیز در دست اوست . روزی ماراخودش تکفل کرده و گناهان را خود به خود می بخشد و لطفش بسیار بسیار زیاد است و همین طور صفات دیگر خدا بسیار بسیار زیباست و فوق تصوراست؛ و زیبایی را خیلی دوست دارد خدا زیباست و زیبایی را دوست دارد و میخواهد همه جا و همه چیز زیبا باشد .
- خدا مظهر جمال و جلال است و ما وقتی خدا را اینطور شناختیم این نشانی برای آن است تااز این طریق همه چیز را بشناسیم
- عارف وقتی خدا را می شناسد و صفاتش را از این طریق فتوا می دهد
- و فتوا های دیگر را باطل می کند چون با خدا ساز گاری ندارد
- خدا از زشتی و کثیفی بدش می آید و شیطان کثیفی و زشتی را دوست دارد . خدا از رنگ سیاه بدش می آید چون ظلمت است و او می خواهد تو را از ظلمت بیرون بکشد
- شیطان از رنگ سیاه خوشش می آید و در روایت صریح آمده که لباس سیاه لباس اهل آتش است
- در نهایت باید گفت خدارا و صفت های او را که می شناسی به شناخت همه چیز دست پیدا می کنید .
- دوم- از طریق شناخت خود به خدا میرسیم واین شناخت انسانهای اولیّه بوده ونادرست است .