توسعه ماندگار – قسمت هفتم

#۰۰۰۰۰۰;”>آزادی قلم وبيان؛ محدوديّت وکنترل زبان !

#۰۰۰۰۰۰;”>اين مبحث، مقدمه ای لازم دارد وآن اين است که: اولاّ- بايد بدانيم که ما مسلمان ها(از هرفرقه ومذهبی)کار توسعه را از کجا وچگونه آغاز کنيم ؟ولذا سنگ بنای اوليّه حقوق انسانی خودرادر چه جائی بگذاريم وچه فضائی را برای آن بر گزينيم ؟
#۰۰۰۰۰۰;”>اين کمترين بر اين باور است که سنگ بنای اوليّه اسلام، قرآن است؛بايد باز گرديم به دامن قرآن واز قرآن آغاز کنيم؛ چيزی که مورد قبول همه ما است.وچون محور حرکت ما يک امرمشترک است، توافق ضمنی برای حرکت به دست آمده است.حتیّ نسل دين از دست داده ونسل دين گريز هم اگر طالب زندگی آدمی زادی باشند،بايد بر گردند به يک نقطه مشترک؛ جائی که همه جمع اند.عده ای از شهروندان(ودرسطح وسيع تر مردمان )چه با دين خصومت داشته باشنديا نداشته باشند، با خودشان که خصومتی ندارند؟ به ناچار در مکانی زندگی ميکنند، که در آنجا اکثريّت قاطع با حاميان منطق قرآن؛ يعنی حاميان حقوق انسان وآزادی بيان است.از اين رو برای بهبود وضع خويش و برای زنده ماندن در يک زندگی انسانی بايد به سوی جمع انبوه بروند.
#۰۰۰۰۰۰;”>ثانيا-اگر فرض کنيم که دين تفسيرِ اين نويسنده را بر نمی تابدو(به لحاظ عمل نادرست جامعه اسلامی در طول قرن ها)نتوانيم اين تفسير را به قرآن منتسب کنيم، آيا نبايد در نفس اين تفسير بنگريم وبه خودش اعتبار بدهيم وآنرا حجّت بدانيم ؟ مگراين تفسير خودش _منهای هرچيزی_ منطق غلطی است؟ ومگر حقوق همه را تأمين نميکند؟ نفس سخن ، مفيد وکار آمد است، از هرکس که باشد واز هرجا روئيده باشد، پذيرفتنی است.حضرت محمد_صلّ اللّه عليه وآله واصحابه_ وحضرت علی_ عليه السلام _برای ترويج آزادی انديشه وبيان وبرای فراهم ساختن بستر پذيرش آن، جملات بسيار زيبائی دارند.پيامبر- صلّ اللّه عليه وآله واصحابه -گفت:اطلبو العلم ولو بالصين/ خذو الحکمة انی کانت؟ /الحکمة ضالة المومن اينما وجدها، اخذها.
#۰۰۰۰۰۰;”>علی _ عليه السلام _ گفت: انظر الی ما قال ولاتنظر الی من قال؟
#۰۰۰۰۰۰;”>نکته ديگری که بايد تذکر بدهم درباره نوشته نيست، درباره نويسنده است. من که اينک درباره آزادی بيان مينويسم يک انتظار از خواننده دارم ومتقابلاً او هم از من يک انتظار دارد. من انتظار دارم به حرمت آزادی بيان، مرا به هيچ فرقه وگروهی منتسب نکنند وبه اين بهانه بر من نتازند !
#۰۰۰۰۰۰;”>خواننده اگر نه همه،خواننده مخالف مذهب من، انتظار داردکه از شخصيّت مورد احترام او به احترام ياد کنم ودر بيان خود تبعيض قائل نشوم ولذا من هم همان عبارتی را برای شخيصّت مورد احترام او آوردم، که خودش برای وی به کار می برد.بحث فرقه ای، وتعصب آلود ودرميان کشيدن عاملی چون مذهب وقوميّت وامثال آن، ضدّ آزادی بيان است وهويت اين مقوله، آن عوامل را سلب ونفی ميکند.
#۰۰۰۰۰۰;”>انتقاد، نماد آزادی بيان
#۰۰۰۰۰۰;”>يکی از مهمترين ابزار توسعه، «آزادی قلم وبيان» ولذا حضور نهاد انسانی وخدائی «انتقاد» است.هرچند که عنوانی با نام «انتقاد» درمجموعه متون دست اول دين اسلام موجود نيست امّا، عنوان های معادل که در گويش آن عصر همين مفهوم انتقادِ عصر مارا داشته است، موجود است.بازگفتن عيب مومن به خود او، يکی از اين عنوان ها است.
#۰۰۰۰۰۰;”>شيعه از امام صادق _عليه السلام_ وسنیّ از عمر_رض_ اين مضمون راروايت کرده اند. شيعه گفته است:« أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي» بهترين دوستان من ،آن ها هستند که عيب مرا به من هديه کنند.وسنیّ ميگويد :«رحم الله امرأ أهدى إلي عيوبي » خدا آن مردی را بيامرزد کهعيب مرا به من هديه کند. بهترين هديه را بازگوئی عيب بر می شمرند واينک بنگريد که برای بازگوئی عيب به خود فرد، همه راه ها مسدود شده وآ«را تهمت ميدانند ونه تحفه !
#۰۰۰۰۰۰;”>وهردوفريق، اين کلام را درتفسير سخن پيامبر_ صلّ الّه عليه وآله واصحابه_ ميگويند که گفته بود :« المومن مرآة المومن» مومن آينه مومن است وعيب اورا به خود او ميگويد.در مقابل اين سخن عيب جوئی از مومن پيشت سر وی ودرنزد ديگران است، که تحت عنوان«غيبت» مطرح است واين نوع آزادی بيان مشروط به رضايت شخص مورد انتقاد شده است.يعنی هرکس از افراد وشهروندان انتقادی دارد، بايد به خود او بگويد؛ ونه به ديگران.تا در اجرای آزادی بيان حق ديگران ضايع نگردد.درصورتی ميتواند عيب افراد را به ديگران بگويد که شخص مورد انتقاد رضايت داشته باشد. انتقاد های فردی اگر به خود فرد گفته نشود وبه ديگران گفته شود ، عمدتاً ومعمولا بيخ گوشی است وبه گوش او که بايد برسد، نميرسد.حوزه اين عيب جوئی يا انتقاد،امور شخصی افراد ،مانند اخلاق ورفتار ايشان است؛ خسيس بودن، وتکبر واين جور چيزها.

#۰۰۰۰۰۰;”>عنوان ديگرِبحثِ انتقاد در فرهنگ قرآن وسنّت عنوان« تحذير» است؛ که بازهم معادل مفهومی همان انتقاد است.تحذير ولی درباره امور عمومی يا امری است که به عموم مردم مربوط ميشود.اينجا نه دولت ونه ملّت، بل که قديّس امت تحذير ميکند.يعنی تحذير گر يا پيامبر است ياکسی بعد از وی در حد واندازه او؛مصلح ورحيم وحکيم ومشفق، مانند پدری کامل العيار؛ که مردم اورا به پدری قبول دارند وبه او اذن وولايت تحذير داده، يا تحذيررا از او قبول کرده اند.حاکم( باهمين عنوان)امّا هيچ وقت تحذير گر به حساب نمی آيد. نه از حيث واقعيّت امر که او حاکم بر تن هااست وتحذير گر ، حکومت بر دل دارد. ونه از حيث مشروعيّت جعلی وقراردادی ؛ که شريعت به حاکم اين مقام رانداده است. در سنّت وفقه وکلام دينی در اين خصوص مباحث زيادی مطرح شده است ؛ به حديثی که از امام صادق عليه السلام روايت شده استناد ميکنم. در اين حديث آمده: ازعالمی که روبه دنيا داردودنيا دوست است،مسأله دين مپرسيد که او متهم است .

#۰۰۰۰۰۰;”>عنوان ديگر انتقاد در فرهنگ دينی، جهاد کلامی است ؛که با عنوان « افضل الجهاد» مطرح شده است، ودرباره انتقاد رعيّت از راعی است. وبه انتقاد مردم از حکام وسلاطين اختصاص دارد. واز آ«روجهاد خوانده شده، که خطر مالی وعرضی وجانی دارد؛ ومنتقد بايد بداند وآگاه باشد که انتقاد او برايش گران تمام ميشود وباداباد اين گرانی هارا بخواند.

#۰۰۰۰۰۰;”>عنوان ديگر انتقاد ، درباب امر به معروف ونهی از منکر است ؛ وبه اموراجتماعی افراد در حوزه درون جامعه مربوط ميشود. خدا به شهروندان مومن چه زن وچه مرد اين حق را داده که يکديگر را امر ونهی وتوصيه کنند واين تسلط کلامی وحتی رفتاری آمرانه را نوعی ولايت به حساب آورده ودر قرآن تصريح کرده است که زن ومرد مومن بر يکديگر اين ولايت انتقادی را دارند. وآنرا واجب عزمی دانسته است.هويّت امر به معروف ونهی از منکر اگر که از باب آزادی بيان وترويج آن ديده شود، چهره حکم خدا منور ميگردد.تفسيری که از امربه معروف ونهی از منکر درميان جوامع مسلمان رواج دارد، آن چيزی نيست که قرآن وسنّت گفته باشد.
#۰۰۰۰۰۰;”>از منظر ديگر: هويّت امر ونهی ، هويّتی کاملاً دموکراتيک است ؛ کنترل وحکومت مردم بر مردم است؛ نه دولت بر مردم. ونهاد های امری حکومتی ازباب امر به معروف ونهی از منکر جايگاه مشروع ندارند.يعنی وقتی جامعه يکامر مثبت را قبول کرد وآن امر به سود همه بود واينک کسی يا چند نفری خواستند که آنرا مورد تعرض قرار بدهند، توسط ديگر شهروندان، کنترل ومواخذه ميشوند تا دموکراسی پايدار بماند ومنافع وحقوق همه حفظ شود.امر به معروف ونهی از منکر برای آن تشريع گرديده تا جامعه خودش امورِ اجتماعی خويش را کنترل کند.وقتی مردم يک شهر از خريد اموال مسروقه خودداری کنند، يکی از ابواب دزدی تخته ميشود.واگر مردم يک شهر دزد رابشناسند و اورا نهی کنند ، او دست بر ميدارد؛ واگر دست برنداشت، ويرا تحت فشار بگذارند ومثلا با او معامله نکنند وزن به او ندهند و.. تا ترک دزدی کند. اين نهاد ها برای جامعه خود کنترل فاضله ای تشريع شده که مردمش با هم يک نظر ومتفق القول باشند.وجانشان يکی باشد .اين نهادها،درجامعه ای که جانها از هم جدا است ودر کالبد هر طايفه جانی به رنگ جان جانوران موجود باشد،قابليّت اجرا ندارد واگر بخواهند اجرا کنند شير بی يال وسر واشکمی ميشود که هيچ کس نديده !
#۰۰۰۰۰۰;”>به قول ملاّی روم :
#۰۰۰۰۰۰;”>جان خوکان وسگان از هم جدا است — متحد جانهای شيران خدا است
#۰۰۰۰۰۰;”>ميخواهم بگويم که انتقاد از منظر دين به لحاظ قابل عمل بودن وسيع است، وهم مفهوماًپرشاخه .يعنی به لحاظ نظری دامنه دار واز منظر عمل گرائی نيز جامع تر از انتقاد در حوزه آزادی قلم وبيانِ معاصر است.

#۰۰۰۰۰۰;”>هرزگوئی،کژتابی،کژگوئی؛ آزادی زبان، نه !
#۰۰۰۰۰۰;”>در قرآن ودر سنّت متن های آمره فراوانی وجود دارد که به انسان توصيه ميکند: هرزگو نباشند، کژگويي نکنند،وحتی از خطای زبان پيش گيری کنند واگر کلامی از دهان بيرون لغزيد تصحيح اش کنند .يعنی زبان آزاد نيست تاهرگونه که صاحب زبان بخواهد، بگردد وهرکه را خواهد(چون کژدم) بگزد و(چون مار) زهر بريزد ! ونام آنرا آزادی بيان بگذارد. «بيان» غير از« زبان» است؛ وبرای خودش تعريفی دارد، ويک نهاد استوار است؛ خلل ناپذير وماندگار؛ پرارج وگران. وچون طلا است، که هرچند در زير تراب تيره بيدادو تاريکی جهل وحماقت پنهان باشد، قدر آن بيشتر وبيشتر ميشود وکهنگی وپوسيدگی ندارد.
#۰۰۰۰۰۰;”>اسلام دو توصيه دارد: يکی به گوينده وگويشور وديگری به شنونده وگوش ور.به گوينده ميگويد: زبان برای بيان است. برای بيان نيازهای خودت به ديگران، وبرای بيان چيزی که ديگران به آن نياز دارند. ولذا ازبيان چيزی که نيازتو نيست؛ واز بيان حرفی وسخنی که ديگران از تو نخواسته اند ويا بی درخواست است ولی مورد نياز آنان نيزنيست، خودداری کن.هزل مگو، مسخره مکن، توهين مکن،ناسزا مگو، نفرين نکن، لعن مکن، دروغ مگو.(حساب طنز که زبان جد است ودر لباس بدلين، وحساب مزاح ، جداگانه واکاوی ميشود)
#۰۰۰۰۰۰;”>به شنونده توصيه کرده که : اگر به تو اهانت شود، تحمل کن، گذشت کن وخشم خودرا فروخور.اگر مسخره کردند، به روی خودنيار، کريمانه از آن بگذر وهيچ جوابی مده.
#۰۰۰۰۰۰;”>تمام اين توصيه ها،برای آزادی انديشه وقلم وبيان است ؛ واينکه انديشه وبيان آن ،جای خودرا پيدا کند ومستقر گردد. وروستای تنگ وتاريک وگريبانگيرِ باورهای توده ای وخرافی، به شهرِ آزاد و وسيع وپاک وانديشه های تابناک بدل گردد.( اين، يعنی توسعه)
#۰۰۰۰۰۰;”>حوزه سانسور
#۰۰۰۰۰۰;”>کتمان،ستاری ورفتار کريمانه، حوزه اسرار وفايل امور شخصی ،کنترل زبان وباز گو نکردن شنيده ها، تا وقتی از صحّت آن اطمينان حاصل شود؛ وامریاز اين دست، درجای خودش مورد بحث قرار ميگيرد.

#۰۰۰۰۰۰;”>تاريخ اسلامی ؛ نظری به آزادی بيان
#۰۰۰۰۰۰;”>معروف ترين سخن تاريخ از عمر – رض – نقل شده که گفته است. ما بشر خطا کار وکژ رو ايم وحاکم شما شده ايم ؛ اگر کژ رفتيم مارا راست نماييد. مردی از ميان جمعيّت بر ميخيزد و به قبضه شمشير اشاره ميرود وميگويد اگر راست نشدی با اين ابزار( که قرآن آنرا برای کژ روها ميزان قسط وبرای تومورهاابزار جراحی خوانده) ترا راست ميکنيم