تفسیر سوره حمد / بقره
#۰۰۰۰۰۰;”>بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ
#۰۰۰۰۰۰;”>سورة الفاتحة
#۰۰۰۰۰۰;”>بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(۱)
#۰۰۰۰۰۰;”>الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَلَمِينَ(۲)
#۰۰۰۰۰۰;”>الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ(۳)
#۰۰۰۰۰۰;”>مَلِكِ يَوْمِ الدِّينِ(۴)
#۰۰۰۰۰۰;”>إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ(۵)
#۰۰۰۰۰۰;”>اهْدِنَا الصِّرَطَ الْمُسْتَقِيمَ(۶)
#۰۰۰۰۰۰;”>صِرَطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ(۷)
#۰۰۰۰۰۰;”>۱-)آغازکتاب،ستايش:
#۰۰۰۰۰۰;”>به نام خدا،آن رهنمونگرمهرورز (۱) تنهابايدخدا را ستود،پرورشگر هستی يافته گان (۲) همان رهنمونگرِ مهرورز (۳) جنبش آفرين در روز سزا (۴) (ای جنبش آفرينِ رهنمونگر!) سربر فرمان توداريم و تنها از تو كمك می خواهيم (۵) مارا به راه درست گامگير ،درآور (۶) به راه كسانی كه به ايشان نرم ونازک داده ای نه راه آنان كه خوشنودی ترا نجستند ، و نه راه کژروان! (۷)
#۰۰۰۰۰۰;”>۱- بسم الله-به نام خدا،کلمه« الله» از کلمه های رايج در عربستان بوده،مردم اين کلمه را می دانستند امّا، عده ای بر اين باورند که الله ريشه عربی ندارد؛هر چند در ميان عرب ها پر سابقه است و برخی هم آنرا يک ريشه عربی رايج در عربستانِ جنوبی می دانند وميگويند: اين کلمه در سوگندنامه ها (در کتيبه های کشف شده از عرب ها) ديده می شود
#۰۰۰۰۰۰;”>در مورد کلمه های:«الرحمان» و«الرحيم» دونظر کلیّ وجود دارد:
#۰۰۰۰۰۰;”>الف-گروهی برآنند که چون الرحمن عبری و الرحيم عربی است، قرآن هر دو را آورده،برای هر دو گروه مخاطبِ خويش؛ و هردو عبارت اخرای همان اللّه است. ومحسن سعيدزاده تابع اين نظر است و کلمه های الرحمان والرحيم را اسم ميداند ولذا معتقد به معنی کردنشان نيست.
#۰۰۰۰۰۰;”>ب- گروهی ديگر که اغلبِ مفسران مسلمان اند،بر آنند که آن دوکلمه،دوصفتِ جدا از هم اند ولذا درباره معنای آن گفته اند:
#۰۰۰۰۰۰;”>صفت اول(الرّحمان) به معنای گستره مهر، وصفتِ دوم(الرّحيم) به معنای ويژه مهرآمده است.
#۰۰۰۰۰۰;”>واز نگاه برخی:الرحمن به معنی رقت قلب و عطف توجه است؛ واين صفت ميان خود او و بندگانش مشترک است.ولی الرحيم…
#۰۰۰۰۰۰;”>به عبارت مشروح تر:درباره اين دو کلمه، دوياسه نظريه متفاوت مطرح شده است.نظريه نخست اينکه: دو کلمه اند و دو معنی دارند و الّرحمان از لحاظ معنی شمول (گستره) بيشتری دارد.الّرحمن صيغه مبالغه به معنی مهربانی خدا نسبت به خلق است .يعنی روزی دهندگی،توجه به حال بندگان و دلنوازی و خوشرفتاری با ايشان،باورمند باشند يا نباشند،چرا که اين صفتِ وی شامل همه مخلوقات ميباشد.و با اين حال رحيم هم به معنی مهربانی است و اسم فاعل ولی نوع ويژه ای از مهر را گزارش می کند.به مفهوم مهر خاص خدا برای باورمندان است.بر پايه همين سخن قديمی، جمعی از مترجمان پيش دست و پس آمده،الّرحمان را فراخ مهر،گسترده مهر معنی کرده اند.همان نظريه می گويد که الّرحمان خاص خدا ولی الّرحيم شامل همه آدمها می شود. ونظريّه دوم اين است که: برخی گفته اند: الّرحمن يک واژه بيگانه است؛ به معنی خدا امّا ،الّرحيم واژه عربی به معنی دل نازکی و توجه است.نظريّه سوم اينکه:هر دو يک معنی دارند و هر دو به معنی مهرورزی است،هر چند يکی از ديگری پرمعنی تر است (به همان بيان که پيشتر گفتيم)
#۰۰۰۰۰۰;”>نظرچهارمی امّا، اخيراً می توان يافت (ياميتوان به آن پرداخت) ،وآن اين است که:الّرحمن، بر پايه تحقيقات محققان و تأييد خود قرآن،يک کلمه بيگانه است و اصلاً عربی نيست تا بخواهيم برای آن اين همه خود را به زحمت اندازيم.اين نظريه تقريباً مورد قبول (نه مورد توافق نظر) پژوهشگران مسلمان و غير مسلمانِ قرآن است.
#۰۰۰۰۰۰;”>بيشتر اين پژوهشگران، الّرحمان را وام گرفته از کتب عهد جديد (متون مدون مسيحيان) می دانند.کلمه الّرحمن برای عرب ناشناخته بود،به همين خاطر مشرکان گفتند:و ما الرحمان؟ انسجد لما تأمرنا؟(۶۰ الفرقان) وبازدر قرآن می خوانيم: «قل ادعو الله او الّرحمان ايّاًماتدعو فله الاسماء الحسنی» (۱۱۰ الاسراء) اين آيه به دنبال آياتی آمده ،که درباره مسيحيان نازل شده است .خطابِ آيه هم به آنان است نه به مشرکان. از اين لحاظ که قرآن «الّرحمان» را از مسيحيان وام گرفته اشکالی بر اين نظروارد نباشد ؛چرا که به کرات قرآن می گويد:تورات و انجيل را تأييد می کند.
#۰۰۰۰۰۰;”>من در ترجمه خودم الّرحمان را معنی نکرده ام ولی همان مفهومی را که مفسران و مترجمان بدست می دهند،ياد کرده ام،از کلمه الّرحيم به تنهايی هم مهربانی در می آيد هم مهرورزی چرا که خدا پرمهر است او که پر مهر است بخيل نيست،می بخشد و به همه مهرورزی می کند. بنابراين از خود کلمه الّرحيم پرمهری و مهربانی بر می آيد و نيز وقتی چنين است،گسترده مهری وفراخ بخشايشی او نسبت به همه آفريده ها قابل درک است.جز اين مهر ويژه او به بندگان باورمند شايسته کار هم از همين کلمه درمی آيد،چرا که خدا علاوه بر اين، سنجيده گر است و طالبان دنيا و آخرت،نادانان و دانايان،راه وران و کژروان را از هم تميز می دهد و لذا، باهر يک به گونه ای متفاوت رفتار می کند،و خدا به بندگان باورمند خوشرفتار خود صد البته که مهر ويژه دارد،اين مطالب ازديگر آيه های فراوانِ قرآن هم-به صراحت- برمی آيد و هيچ لزومی ندارد برای استخراج آن از کلمه الّرحمان و الّرحيم خود را اين همه به زحمت اندازيم.
#۰۰۰۰۰۰;”>تازه ترين نظرِ اين مفسّر(که ميتوان از آن به نظر پنجم ياد نمود) آن است که:«الرّحمان» اسم دوم خدا و بدل کلمه «اللّه» است.از اين رو« ال» موصول خواهد بود.خدا که همان رحمان است.«الرحيم» نيز چنين است.
#۰۰۰۰۰۰;”>۲-الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ در اين کريمه به شايستگی ولياقت خدا برای حمداشاره شده است؛ حمدی که منحصر به خدا است ولذا بامدح فرقی ندارد.فقط بايد خدا رامدح وحمد کرد.که او صرفا شايسته مدح وثناء وحمد است؛و خلقِ خدا، مجازاً واز طفيل او مورد مدح وحمد وثناءقرار ميگيرند. واين کمترين بر اين است که:هردو واژه حمد ومدح، به يک معنی اشاره ميکند. بل که حمد نوعی کژتابی زبان در باره همان مدح است وفقط جای حروف عوض شده مانند صبر وربص که هردو در قرآن به يک معنی استعمال شده است.
#۰۰۰۰۰۰;”>فقط خدا را بايد ستود،نه هيچ کس و نه هيچ چيزرا. و اگر قرار باشد چيزی را بستائيم نخست آفريدگارش رامی ستائيم و بعد خود او را .اول خدا،ظاهر خدا، باطن هم خدا،آخر هم خدا و باز بر می گرديم و او را ستايش می کنيم.
#۰۰۰۰۰۰;”>به منظور يکنواخت کردن و هماهنگی معنی فارسی اين جمله با جمله های ديگر اين پاره،از معنی مصدری به معنی فعلی عدول کردم.و اين کار از نگاه ادب عرب،بی اشکال است.
#۰۰۰۰۰۰;”>ربّ العالمين- ربّ از زبان آرامی وارد زبان عربی شده چرا که از يک منبع آرامی وارد زبان فارسی ميانه شده وگواه آن هزوارش پهلوی …به معنی بزرگ وستايش انگيز وباشکوه است. (واژه های دخيل درقرآن مجيد،آرتور جفری، ترجمه فريدون بدره ایتهران،توس، اول، ۱۳۷۲ خورشيدی،ص۲۱۵)
#۰۰۰۰۰۰;”>العالمين هم همين سرنوشت را دارد و پيش از اسلام در ميان پيروان اديان ديگر رايج بوده است.يکی از محققان ادعا کرده که رب العالمين عيناً عبارت اخرای يک جمله يهودی است:
#۰۰۰۰۰۰;”>۳-الرَّحْمَانِ الرَّحِيمِ -الرحمن-صفت نيست؛اسم خداست،بدل کلمه «الله» بنابراين الف و لام موصول است و می گويد الله همان رحمان است.و رحمان هم همان«الله» و قرآن عملاً به اين سخن پايبند شده و اين دو کلمه را به جای هم به کار برده است.
#۰۰۰۰۰۰;”>دو نام مشهور خدا
#۰۰۰۰۰۰;”>در آيه های بسياری از قرآن «الرحمن» به جای «الله» به کار رفته است.اين کاربرد نشان می دهد که الله و الرحمن دو اسم اند،نه يک اسم و يک صفت و لذا صفت ها بقيتِ کلمه هايی اند که ناظر به گوشه ای از فيض وجود الله يا الرحمن است.
#۰۰۰۰۰۰;”>در آيه ۶۱ سوره مريم:«جنات عدن التی وعد الرحمان عباده» در آيه ۵۲ سوره ياسين:«هذا ما وعد الرحمان» به کار رفته ولی
#۰۰۰۰۰۰;”>در آيه ۷۲التوبة، به جای الرحمان از کلمه« اللّه» استفاده شده : «وَعَدَ اللَّهُ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ جَنَّاتٍ تَجْري مِنْ تَحْتِهَا الْأَنْهارُ خالِدينَ فيها وَ مَساكِنَ طَيِّبَةً في جَنَّاتِ عَدْنٍ وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ ذلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظيمُ »
#۰۰۰۰۰۰;”>ودر آيه ۴۴الأعراف، به جای آن الفظ از کلمه«رب» بهره برده است : «وَ نادى أَصْحابُ الْجَنَّةِ أَصْحابَ النَّارِ أَنْ قَدْ وَجَدْنا ما وَعَدَنا رَبُّنا حَقًّا فَهَلْ وَجَدْتُمْ ما وَعَدَ رَبُّكُمْ حَقًّا قالُوا نَعَمْ فَأَذَّنَ مُؤَذِّنٌ بَيْنَهُمْ أَنْ لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الظَّالِمينَ»
#۰۰۰۰۰۰;”>آيه۹۰-سوره طه وَ لَقَدْ قالَ لَهُمْ هارُونُ مِنْ قَبْلُ يا قَوْمِ إِنَّما فُتِنْتُمْ بِهِ وَ إِنَّ رَبَّكُمُ الرَّحْمنُ فَاتَّبِعُوني وَ أَطيعُوا أَمْري
#۰۰۰۰۰۰;”>کلمه الرحمان بدل کلمه الله است و درين آيه به جای آن به کار رفته،روشن و بی ابهام چنانکه اين مضمون در آيه ۵۴ سوره الأعراف بالفظ «الله» بيان شده است. : إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُغْشِي اللَّيْلَ النَّهارَ يَطْلُبُهُ حَثيثاً وَ الشَّمْسَ وَ الْقَمَرَ وَ النُّجُومَ مُسَخَّراتٍ بِأَمْرِهِ أَلا لَهُ الْخَلْقُ وَ الْأَمْرُ تَبارَكَ اللَّهُ رَبُّ الْعالَمينَ ودر آيه سوم سوره يونس نيز اللّه به جای الرحمان آمده است:
#۰۰۰۰۰۰;”>إِنَّ رَبَّكُمُ اللَّهُ الَّذي خَلَقَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ في سِتَّةِ أَيَّامٍ ثُمَّ اسْتَوى عَلَى الْعَرْشِ يُدَبِّرُ الْأَمْرَ ما مِنْ شَفيعٍ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ إِذْنِهِ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ فَاعْبُدُوهُ أَ فَلا تَذَكَّرُونَ
#۰۰۰۰۰۰;”>در دو آيه کلمه «يمسکهن» به کار رفته، يکبار باکلمه الله در سوره النحل آيه ۷۹ و يکبار بالفظِ الرحمن در آيه ۱۹ سوره الملک .در آيه ۲۶ سوره الانبياء «اتخذ الرحمن ولداً» و در آيه ۱۱۶ سوره بقره «اتخذ الله» آمده است.
#۰۰۰۰۰۰;”>هردونامِ خدا اند وصفت نيستند ولذا معنی کردن وتفاوت ميان آن دو قائل شدن،لازم نيست.اين دو کلمه مشترک يا مترادف نيستند.تا کسی بگويد:«المشترکان اذااجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا» چرا که اين قاعده برای دو لفظ مشترک است ؛ نه برای دو اسم ،يا يک اسم (يعنی عَلَم) و يک لفظ (يعنی صفت) .علاوه بر اينکه اين قاعده را بشر ساخته وبرای جمله های بشری کاربرد دارد و برای جمله های منتسب به خدا کاربرد ندارد.النهايه يک پيشنهاد هرمونتيکی است که هر کس بخواهد استفاده می کند و جز اين، چون قاعده است،استنثنا می خورد و در اينجا استثنا خورده است ؛ چون قاعده بی استثنا نداريم.
#۰۰۰۰۰۰;”>۴- مالک يوم الدين. اين آيه را به لحن خطاب ترجمه کردم،زيرا در مقامِ خطاب است و دنباله آيه سوم نيست؛به نظر من مطلب تا آيه سوم به پايان می رسد و از چهارم مطلب جديد آغاز می گردد و خطاب آلود.در ترجمه اين خطاب را نمايان کردم.
#۰۰۰۰۰۰;”>در اين آيه کوچک،دو کلمه وارداتی،به کار رفته است نخست کلمه مالک و بعد هم کلمه دين.گفته اند اول از يک منبع عبری (کتاب مقدس) و دوم از يک منبع ايرانی (:به معنی دين در محاوره فعلی،و به معنی داوری و قضاوت کردن).
#۰۰۰۰۰۰;”>وارد فرهنگ عرب شده است.در هر حال معنی همان بود که ياد شد؛هر چند به جای سررشته دار می توان از پادشاه ( الهی قمشه ای، مهدی)و..استفاده کرد چرا که هدف درکِ پيام قرآن است امّا، هرچه واژه گانِ جايگزين ،زيبا تر وپر بار تر وکوتاهتر باشد، به فصاحت وبلاغتِ قرآن نزديکتر ميشويم.
#۰۰۰۰۰۰;”>– به معنی پادشاهی به احتمال زياد،وام گرفته شده باشد،برخی از پژوهشگران لغت گفته اند:اين واژه با اين معنی،نخست در زبان اکدی پديد آمده است هر چند ريشه اين کلمه در همه زبانهای سامی تقريباً يکسان است.
#۰۰۰۰۰۰;”>ِ۵-اِيَّاكَ نَعْبُدُ وَ إِيَّاكَ نَسْتَعِينُ
#۰۰۰۰۰۰;”>موسی به قوم خود گفت:«وَ اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ وَ إِنَّها لَكَبيرَةٌ إِلاَّ عَلَى الْخاشِعينَ »البقرة : ۴۵
#۰۰۰۰۰۰;”>وآن هنگام که يوسف گمشده بود،وبرادرانش ادعا کردند گرگ اورا دريده است،يعقوب گفت:« وَ جاؤُ عَلى قَميصِهِ بِدَمٍ كَذِبٍ قالَ بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَميلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ» يوسف : ۱۸٫
#۰۰۰۰۰۰;”>وپيامبر اسلام نيز مردم را توصيه ميکرد وميگفت:« يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اسْتَعينُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرينَ » البقرة : ۱۵۳٫ وعلی عليه السلام در جواب يکی از اصحاب خود که پيشنهادکرده بود اينک به جنگ خوارج مرو که من بر اساس ستاره شناسی وقت را مناسب نميدانم ، ميگويد:«أَ تَزْعُمُ أَنَّكَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ وَ تُخَوِّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتِي مَنْ سَارَ فِيهَا حَاقَ بِهِ الضُّرُّ فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهَذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ وَ اسْتَغْنَى عَنِ الِاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ فِي نَيْلِ الْمَحْبُوبِ وَ دَفْعِ الْمَكْرُوهِ وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِكَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِكَ أَنْ يُولِيَكَ الْحَمْدَ دُونَ رَبِّهِ لِأَنَّكَ بِزَعْمِكَ أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتِي نَالَ فِيهَا النَّفْعَ وَ أَمِنَ الضُّرَّ» (صبحي الصالح،صفحة ۱۰۵، خطبة ۷۹٫ )
#۰۰۰۰۰۰;”>-نستعين- نيرو می گيريم پشتوانه می خواهيم وقتی نيرو بگيری ياری خواسته ای،واژه ياری را مناسب اين کلمه ندانستم.از واژه نيرو و پشتوانه استفاده کردم تا شايد به ريشه عربی آن نزديک شده،ساده و بهتر مفهوم آن را نقل کنم،بنگريد به اين راز گويش:پرورشگرا! پشتوانه ده و بر پشت منه [و فی الدعاء:ربّ اعنّی و لا تعن علّی]
#۰۰۰۰۰۰;”>۶-اهْدِنَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ-«المسقيم»يعنی:قوام پذير، وقيام پذير؛ومقصد رسان. به اين معنی که راهرو خيالش ازبابت راه آسوده است،مانند راه های استاندارد کنونی ميان آباديها که راننده مطمئن است راه موجب برخورد خودرو او به جائی يا خودروی ديگری نخواهد بودواورا به مقصدميرساند.راهی که بدون شاخه شاخه شدن، وبدون فرعی داشتن، مارا به مقصدببرد.وصراط راهی است، که آب آنرا حفر ميکند تا به دريا بپيوندد؛ درمقابل سبيل وطريق که راهی به صورت خط کشی در ميان باديه ها است واولاً شاخه شاخه ميشود وثانياً چون به صورت خط است، کور ولذا گم ميشود.رد پادر خاک است که با طوفان وآب گم ميشود.ولی صراط چنين نيست وگم نميشود.
#۰۰۰۰۰۰;”>-الصراط المستقيم-صراط واژه وام گرفته از فرهنگِ روميان يا (سريانی و آرامی) است.کالبدِ لاتينی اش strata است.
#۰۰۰۰۰۰;”>از اين رو تلاش برای ريشه يابی اين کلمه وتفسير ادبی اش بی حاصل است.مفهومِ مورد نظر شارع بدون اين تلاشها هم دست يافتنی ميباشد.ستاره راه، راه روشن وآشکار ، مفهومی است که راحت از آن در آيد.
#۰۰۰۰۰۰;”>وقتی می گوييم گام گير يعنی راهرو راه را می بيند و می رود پس ستاره دارِ روشن است و گامِ ويرا می پذيرد،يعنی قابل پيمودن است و اين خيلی مهم است!
#۰۰۰۰۰۰;”>راه گام گير راهی که رهرو را به مقصد برساند،گامِ او را بگيرد و نلغزاند و کج نکند و اين جمله بر مضمونی بار می شود که راه جو خود را بدان ملتزم می کند.راه جو به دنبال راهی است که قوام داشته باشد،از هم وا نرود،درست و سفت و محکم باشد و راهی که حين عبور فرسوده نشود،رهرو را دچار آفت و آسيب نکند .راهی قوام دار و به قول مردم امروز ايرانِ ما، راه استاندارد شده ای باشد.
#۰۰۰۰۰۰;”>۷-صِرَاطَ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ غَيرِْ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لَا الضَّالِّينَ-ازاين راه، کسانی استفاده ميکنند که مورد نعمت خدا قرار گرفته اند.دربرابر صراط مستقيم، دوصراط ديگر قراردارد. صراط مغضوبين وصراط ضالّين.در اينجا،اين شائبه وجود دارد که: مگر خدا کسی را در صراط ضالّين ومغضوبين می اندازد؟نه. خدا کسی را در هيچ صراطی نمی اندازد؛ نه مستقيم ونه ضالّين ونه مغضوبين.بنده از خدا ميخواهد که خداصراط مستقيم را برای وی از صراط های ديگر بازشناساند تا بتواند راه هدايت را پيدا کند.
#۰۰۰۰۰۰;”>-انعمت عليهم-راه رهروانی که با ايشان موافق افتادی و پاسخ مثبت به خواسته ايشان دادی و با آنان نرم بودی و نه بر خشم.
#۰۰۰۰۰۰;”>غير المغضوب عليهم-نه رهروی که با او موافق نباشی و پاسخ ندهی و بلاتکليف بگذاری و او بدونِ عنايت تو به راه افتد،بی پشتوانه تو،هر چند در راه تو.
#۰۰۰۰۰۰;”>و لاالضالين- نه او که خود به عقل خود برود و نيابد و گم شود.
#۰۰۰۰۰۰;”>چون آن حديث که گفت: بداند و داوری کند و راست و درست افتد.نداند و داوری کند و نادرست افتد،نداند و داوری کند و درست درآيد.اينجا هم سه فرض عنوان ميشود:۱- راه رو ای ،باور مند،که به وحی برود نه به عقل خود وخدا با اوباشد وبه حقيقت برسد. (مُنعَمان)۲- رهروی که در عمل به حقيقت برسد وخدا با او نباشد. (المغضوب عليهم)۳- رهروی که خدا با او نيست وبه حقيقت هم نميرسد(الضّالين)