تفسیرحدیث: ذهن های وحشی ،اهلی شدن،چگونه?
- چه کسی ذهن وحشی را رام میکند؟
- وچگونه رام می شوند؟سخنی است درنهج البلاغه از علی ابن ابی طالب(ع) که به باورمن یک تجربه انسانی است وازحکمت های پهلوی بوده که به عربی ترجمه و به نام علی ثبت شده است.هرچه باشد ما از علی بن ابی طالب نقل می کنیم واینجا به سند ومدرک و گوینده آن کاری نداریم؛به خود کلام کار داریم.«انظرو الی ماقال ولاتنظرو الی من قال»کلامی است متین وفخیم و دقیق وعمیق :«قلوب الرجال وحشیه فمن تالفها اقبلت الیه ».ذهن های آدم ها وحشی و رام نشدنی هستند، هر کس بتواند این ذهن ها را رام کند،این ذهن ها به سوی او می آیند و تسلیم او می شوند .(هم ردیف«الانسان عبیدالاحسان» است).
بر حسب این سخن که متین ودرست است.ذهن ها وحشی اند ورام نمی شوند ومیگریزند.به عبارت درست تر: رام وآ رام معنویت نمی شوند.رام دنیا و مادیت میشوند؛چون فرزند دنیا شمرده شده اند.واساسابایدگفت به صورت طبیعی رام دنیا هستند.برای شهوت وغذا وخواب رام هستند وهر کس موجبات خواب آن ها را فراهم کندازاوخوشحال وخرسند می شوند وتسلیم احسان او می گردند.هر کس موجبات رضایت شهوتشان را فراهم کند وغذا وجای خواب و سکس به آن ها بدهد لذت می برند،گردنشان کژ میشودوتسلیم اند.هرکه نان و آب به آن ها ندهد یا ازآنان دریغ کندازاو متنفراند وبدشان می آید.حب وبغض وعشق ونفرت طبیعی دارند ودراین موردهیچ نیازی به تعلیم نیست زیرا اینجا به صورت طبیعی مانند دیگر حیوانات رامِ زندگی مادی وبهیمی اند.هر کسی دراین زندگی حیوانی خیلی ساده می تواند آن ها را رام وآرام کند.رام کردن در حوزه معاش وامورمادی مثل رام کردن مرغ وخروس وگنجشک وکبوتراست.این انسان ها در امور معنوی اما وحشی اند.در آموختن علم و کسب تجربه وحشی اند. مخصوصا در آموختن عرفان وسلوک راه ایقان، بسیار وحشی اند وازکتاب ومکتب ودرس ومدرسه وعلم ومعلم می گریزند.هی آن ها را به راه می آوری دوباره فرار می کنندو پا ازراه بیرون می گذارند و به سمت آب و علف و دانه می گریزند.تابلو حقیقت را جلو چشمشان می گذاری،دوباره به نفس بهیمی خود برمی گردندچشم آنها فقط تابلوهای «لهو ولعب وزینت وتفاخر وتکاثر اموال»را می بینندوحشی گری نسبت به امر معنوی وحقیقت گریزی یک اصل است؛همان طور که اهلی بودن درمورد زندگی حیوانی وجذب امور مادی شدن، اصل است.واین دوحس متفاوت هم طبیعی است«ونفس وماسوّاها فالهما فجورها وتقواها» وخدا می خواهد قدرت انسان رادر اینجا به او نشان بدهد وبگوید تو که به صورت طبیعی مادی گرا یی ودرامور مادی و شهوانی رام هستی ولی در مورد علم ومعرفت و عرفان و رسیدن به مرحله اطمینان وحشی هستی؛اگر توانستی خود را رام کنی؛چه زیرنظراستاد رامش گرومعلم ومزکی ومربی،یا خودت زیر نظر عقل کمال یافته ات بدون کمک دیگران ،به تنهایی؛مردی،قهرمانی و گرنه نشایند که نامت نهند آدمی.هنرانسان بودنت در این جا ظاهر می شود.
اگربه تمام درس های استادومرشدت گوش دادی وعمل کرد ی وتابع اوبودی وروح انسانی خود را علیه نفس حیوانی وبهیمی ات برانگیزاندی وفرارنکردی،ازانسانیّت خوددفاع کرده ای
البته چنین نیست که هرچه مادی وشهوانی باشد،افرادانسان همیشه به سمت آن متمایل خواهندبود.گاهی نسبت به آنهاتمایل ندارند.آن جایی که تمایل نداریم اگر کسی ماراوادار کند که تمایل پیدا کنیم جهاد کرده ایم؛مثلا از یک فرد زشت اکراه داری،از محله ای به دلایلی مثل کهنگی یا .. بدت می آید . مثلا از گورستان بدت می آید والحق هم جای خوشایندی نیست.رفتن به بوستان و .. و راه رفتن درآن به انسان لذت می دهد ولی بعضی اماکن از نظر بعضی افراد جای خوبی نیست ونمی روند استادمی گوید باید به همانجابروی؛جایی که نفست مخالفت می کند.این مخالفت با نفس واطاعت وانقیاد درحوزه امورمکروهه،گوهر ترا محک میزند ومیزان اطاعت ترا مشخص میکند.نهی ازاموری که تو بدت می آید وامر به اموری که توازآن خوشت می آید،به دلیل همین نفرت وعشق ( که پایه طبیعی زندگی حیوانی بود)اطاعت میشود؛نه به خاطر نفس تعبّد،ونه به خاطر اوامر مولی وشارع مقدس.این اطاعت درانجام امر مکروه وترک امر محبوب است که فضیلت دارد ونشان میدهد تابع امر ونهی هستی وتعبّدداری.آن روایتی که می گوید«افضل الاعمال احمضها»یعنی:پرفضیلت ترین کار ها آنی است که از همه ترش تروتلخ تروشورتراست؛ برای همین مقام است.چون شور است نمی خواهدودوست ندارد؛واین دوست نداشتن طبیعی است. حالا اگر به امر آمرمرشد و عاقل مصلحت سنج،ومزکی عاقبت اندیش گوش کنی و این کراهت را درذهن خود درهم کوبی وبا نفس خود مبارزه کنی،جهاذ اکبرکرده ای،ودو قدم به اهلی شدن در امور معنوی نزدیک شده ای.معلم ومربی ومرشد ومزکی برای اهلی کردنِ شاگردازامور مادی آغاز میکند واول به عادت ها حمله میبرد وفرد را ترک عادت میدهد.برای پرورش امرمعنوی بایدشخص را درامور مادی (آن جا هایی که از آن می گریزد و وحشت دارد)اهلی کنند وآن قدرتکرارکنند تا برایش ساده و پیش پا افتاده شود وترک عادت عادت بشود. کسی ازشستن سنگ مستراح خوشش نمی آید،اگروادارشودکه این کار را انجام دهد، کم کم در همینکارعادت میکند.واینک چه بسا درحین تمیز کردن مستراح برای خود آواز نیز می خوانده باشد و از این کار لذت ببرد. وقتی این شخصی که ازمستراح شستن می گریخت به مرحله ای رسید که آن جا را تمیز کند و بخواند و لذت ببرد،آن وقت است که در این حوزه اهلی شده و لیاقت اهلی شدن در امور معنوی را دارد و راه را برای خود هموار می کند .