انسان ؛ آيا حيوان است، يا مثل وشبيه به حيوان است؟

#۰۰۰۰۰۰;”>انسان ؛ آيا حيوان است، يا مثل وشبيه به حيوان است؟
#۰۰۰۰۰۰;”>(جلسه هفتگی بحث تفسير قرآن،روز سه شنبه ساعت ۱۹ تا ۲۱ مورخ۲۴بهمن ۱۳۹۱ قاين شهرک آزادی ،منزل آقای علی پيشجو موضوع بحث آيه۴۵ سوره نور«انسان، حيوان است؛علم وجهل، ترقی وتنزل،رفعت وکرامت، خلافت ويااصالت؟ )
#۰۰۰۰۰۰;”>النور : ۴۵ وَ اللَّهُ خَلَقَ كُلَّ دَابَّةٍ مِنْ ماءٍ فَمِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ بَطْنِهِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ رِجْلَيْنِ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَمْشي‏ عَلى‏ أَرْبَعٍ يَخْلُقُ اللَّهُ ما يَشاءُ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَديرٌ –همه جنبندگان را خداازآب( وخاک)آفريده است،در ماده ومبدء خلقت با هم فرقی ندارند، وهمه جاندار وجنبنده(حيوان) اند.با اين تفاوت که گروهی از اين جنبندگانِ جاندار(يعنی حيوان ها)باشکم راه ميروندوپا ندارند؛وگروهی پادارند ولی دوتا پادارند؛ (وگروهی که دوپا دارند،بال هم دارند ومی پرند؛) وگروهی چهار پا دارند. وخداهمه جور جندار آفريده است؛و هرچه،باهرکيفيّت وکميّت که بخواهد ،می آفريند. زيرا فرض ما درباره خدا اين است که او همه چيز می آفريند، واو توانای بی نهايت، وبی قيد وشرط، است؛ وقدرت او محدوديّت ندارد.اين آيه ازآفرينش حيوان وانسان سخن گفت، واينکه از چه آفريده شده است؟ وچه موجودات ديگری از جنس اوآفريده شده اند.قرآن انسان را با حيوان هم جنس دانست؛ واز او به عنوان موجود دوپا يادکرد.همان چيزی که منطق ارسطودر تعريف انسان بيان ميکند وميگويد:« الانسان حيوان؛ ناطق»قصّه آفرينش،به ويژه آفرينش انسان(وحواشی آن) بلند وشنيدنی است. در اين آيه امّامحور بحث« خلقت جانداران» است؛ وخلقت انسان مورد نظر نيست.
#۰۰۰۰۰۰;”>به همين دليل،عنوان مبحث رابايدبه گونه ای تيتر کنيم ،که خواننده متوجه باشد بحث ما درباره «جانداران»يعنی حيوان است .پس در اين آيه نظر به جنس جاندار وجنبنده است؛ ودر آيه های ديگر، به انواع جاندران نظر ميکند .به دليل آنکه حاضرانِ در جلسه تفسير، بحث را بيشترامّا، به نوع خودجاندار دوپا کشاندند؛ اجمالی ازآيات خلقت انسان نيز طرح ميشود.
#۰۰۰۰۰۰;”>پيکره وجانِ حيوانی
#۰۰۰۰۰۰;”>در آيه ۴۵ سوره نور،تصريح شده بود که پيکره همه جانداران را از آب آفريديم ؛ وحال آنکه نظر قرآن اين است که همه از آب وخاک(گل) آفريده شده اند؛از دو عنصرِ آب وخاک وبه مساعدت ساير عناصر. وبعد، ادامه نسل آنان از طريق نطفه تعبيه شده است. دراين آيه۱۱ ،از سوره فاطر، سخن از آفريده شدن ِابتدائی انسان از خاک واستمراری اش از نطفه، به ميان آمده : « وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ جَعَلَكُمْ أَزْواجاً وَ ما تَحْمِلُ مِنْ أُنْثى‏ وَ لا تَضَعُ إِلاَّ بِعِلْمِهِ وَ ما يُعَمَّرُ مِنْ مُعَمَّرٍ وَ لا يُنْقَصُ مِنْ عُمُرِهِ إِلاَّ في‏ كِتابٍ إِنَّ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسيرٌ » ودرآيه دوم سوره الأنعام ، سخن ازخمير مايه گِل آدم به ميان می آيد: «هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ طينٍ ثُمَّ قَضى‏ أَجَلاً وَ أَجَلٌ مُسَمًّى عِنْدَهُ ثُمَّ أَنْتُمْ تَمْتَرُونَ» حافظ که هم حافظ روايتهای سنّت است وهم حافظ قرآن ومفسر آن ميگويد:
#۰۰۰۰۰۰;”>دوش ديدم که ملائک در ميخانه زدند — گِلِ آدم بسرشتند وبه پيمانه زدند
#۰۰۰۰۰۰;”>ودر آيه .. ودر آيه ..ميگويد.. (که به لحاظ خسته کنندگی اش از نقل آنها صرف نظر کردم.)
#۰۰۰۰۰۰;”>مجموع آيه های آفرينش انسان را ،که در کنار هم بگذاريم،نظر قرآن چنان خواهد بود که عرض شد.مفسر ومترجم نبايد اين آيه هارا منفک از هم ترجمه وتفسير کند.ترجمه جدا ونامرتب، موجب خطا وسردر گمی وتضاد نمائی ميشود.بنابر اين پيکره حيوانی،از آب وخاک(گل) است وهمه جانداران در اين مورد باهم فرقی ندارند. قرآن ميگويد: تخم انسان وحيوان، مثل تخم علف در دل خاک موجود است.آب است که به اين تخم حيات ميدهد ونور وباد و..همه در پروريدن او سهم دارند؛ وهرروز از اين خاک گُلی بر ميدمد.موجوداتی بوده اند ومنقرض شده اند؛ وباز هم خدا جانورانی را خواهد آفريد که تا به حال موجود نبوده اند.
#۰۰۰۰۰۰;”>روح انسانی، روح خدائی
#۰۰۰۰۰۰;”>الأعراف : ۱۱ وَ لَقَدْ خَلَقْناكُمْ ثُمَّ صَوَّرْناكُمْ ثُمَّ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ لَمْ يَكُنْ مِنَ السَّاجِدينَ ای جعلناکم علی صورتنا الروحانيّة. چون که اين کريمه به محتوای قصّه آفرينش انسان در تورات اشاره ميکند، به تورات ميرويم وشماری ازآيه های آفرينش را ميخوانيم.
#۰۰۰۰۰۰;”>«وخدا گفت آدم رابه صورت ما وموافق شبيه ما بسازيم ،تابرماهيان درياوپرندگان آسمان وبهايم، وبرتمامی زمين وهمه حشراتی که بر زمين ميخزند، حکومت نمايد.پس خدا آدم را به صورت خود آفريد،اورا به صورت خدا آفريد،ايشان را نر وماده آفريد.»آيه های ۲۶و۲۷ باب اول سفر پيدايش.آن« صَوَّرْناكُمْ» قرآن را همين جمله« به صورت ما وموافق شبيه ما»ترجمه کرده است.ولذا اين آيه يازدهم سوره هفتم قرآن را، ميتوان روايت دوم آيه سی ام سوره دوم قرآن دانست.درواقع خليفه خدا بودن، موافق شبيه خدا، وبه صورت خدا بودن می باشد.وآن کلمه چون عبارت اخرای« صَوَّرْناكُمْ» است، آن معانی مورد نظر مفسران قرآن را ندارد.اين نظريه واين احتمال، احتمال جانشينی سياسی خدارا که در حديث «السلطان ظلّ اللّه»کپسولی شده است، مردود ميداند. ومنظور از « صَوَّرْناكُمْ» روح انسان است؛ نه پيکره حيوانی اش،يعنی جان شمارا مانند جان خود در می آورم؛ يا از جان خودم به شما ميدهم:« فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ» (الحجر : ۲۹ ) واينک که ا جان خودم به اين موجود دادم، همه بايد برای او سجده کنند»« فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏ فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ.»( ص : ۷۲ ) از اينرو دوآيه اخير (۲۹ الحجرو۷۲ص) با دو آيه اول(۳۰بقره و۱۱اعراف) در يک رديف مضمونی قرار ميگيرند؛ وهرچهارتا يک چيز را روايت ميکنند؛ وآن هم همين آيه ۲۶ باب اول سفر پيدايش است.
#۰۰۰۰۰۰;”>روح خدا، مازاد بر روح آدمها!
#۰۰۰۰۰۰;”>در اين آيه :« يا أَهْلَ الْكِتابِ لا تَغْلُوا في‏ دينِكُمْ وَ لا تَقُولُوا عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَقَّ إِنَّمَا الْمَسيحُ عيسَى ابْنُ مَرْيَمَ رَسُولُ اللَّهِ وَ كَلِمَتُهُ أَلْقاها إِلى‏ مَرْيَمَ وَ رُوحٌ مِنْهُ فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رُسُلِهِ وَ لا تَقُولُوا ثَلاثَةٌ انْتَهُوا خَيْراً لَكُمْ إِنَّمَا اللَّهُ إِلهٌ واحِدٌ سُبْحانَهُ أَنْ يَكُونَ لَهُ وَلَدٌ لَهُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ وَ كَفى‏ بِاللَّهِ وَكيلاً»( النساء : ۱۷۱ )از حلول روح خدا در رحم مريم سخن رفته وعيسی رابه شکلی وبه نوعی روح خدا دانسته است.چنانکه در آيه:« وَ كَذلِكَ أَوْحَيْنا إِلَيْكَ رُوحاً مِنْ أَمْرِنا ما كُنْتَ تَدْري مَا الْكِتابُ وَ لاَ الْإيمانُ وَ لكِنْ جَعَلْناهُ نُوراً نَهْدي بِهِ مَنْ نَشاءُ مِنْ عِبادِنا وَ إِنَّكَ لَتَهْدي إِلى‏ صِراطٍ مُسْتَقيمٍ » (الشورى : ۵۲) به جای عيسی که روح الله بود،قرآن را روح خدا دانسته است ؛واين روح توسط روح الامين به پيامبر وحی شده است. اين نور که قرآن باشد، روح خدا خوانده ميشود؛ وعيسی که مظهر نورانيّت الهی است، روح خدا ناميده ميشود. اين روحِ خدا توسط جبرئيل يا روح الامين، به ذهن پيامبراسلام نازل ميشود. ولی روح اللّه معروف،به صورت انسان در رحم زنی مقدس وپاک به نام مريم قرار ميگيرد. وهردو روح خدا خوانده ميشود. يعنی قرآن وحامل قرآن وعيسی وحامل عيسی مقدس اند، چون به خدا منسوب اند؛ وهمه اينها روح خدا، يعنی خليفه وموافق شبيه خدا وصورت خدا اند .در اين چند آيه با تعريف مصداقی روح خدا يا خليفه خدا مواجه بوديم، ودر آيه های پيشين با تعريف مفهومی روح خدا طرف شديم.
#۰۰۰۰۰۰;”>آيه های ديگری که ازمريم وروح خدا سخن گفته است ، عبارت اند از:مريم : ۱۷ فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا»
#۰۰۰۰۰۰;”>الأنبياء : ۹۱ وَ الَّتي‏ أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيها مِنْ رُوحِنا وَ جَعَلْناها وَ ابْنَها آيَةً لِلْعالَمينَ» التحريم : ۱۲ « وَ مَرْيَمَ ابْنَتَ عِمْرانَ الَّتي‏ أَحْصَنَتْ فَرْجَها فَنَفَخْنا فيهِ مِنْ رُوحِنا وَ صَدَّقَتْ بِكَلِماتِ رَبِّها وَ كُتُبِهِ وَ كانَتْ مِنَ الْقانِتينَ»ا لسجدة : ۹ « ثُمَّ سَوَّاهُ وَ نَفَخَ فيهِ مِنْ رُوحِهِ وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ قَليلاً ما تَشْكُرُونَ»
#۰۰۰۰۰۰;”>اينک اين پرسش را بايد مطرح کنيم که اين روح که در دل محمد ويا رحم مريم قرار گرفته بود، آيا مازاد بر روح انسانی آنان بود؟ يعنی يک روحِ چهارم يا پنجم، بالاتر از روح آدمها؟مگر خدا نوع بشر را عموماً ومطلقاً دارای روح خدا ندانست؛ وبه صورت خويش نيافريد؛ وخليفه خود نساخت؟اگر انسان -همه آنان- بلا استثنا دارای روح خدا هستند، که ظاهر آيه ها ،همين را بيان کرد؛مجدداً چرا درباره« عيسی» سخن از روح خدا به ميان آمده است؟آيا همين تضاد ظاهری حکايت از آن ندارد که در هيچ موجودی روح خدا دميده نشده وروحی دميده شده کهاز مصنوعات ومخلوقات خدا است؛ ولذا تفسير روح خدا به گونه ای نيست که در تورات آمده بود.به ديگر سخن، جمله: « وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي»با معنای «وپس از آنکه پيکره انسان را ساخته ام از روح خود درآن دميده ام»ميگويد: آن روح که در پيکره گلين آدم دميده ام از آفريده های من بوده، نه روح خودمن .که خدا حتی روح ندارد؛ وبالاتر از روح است. اگر بگوييم خدا روح دارد، وبخشی از آنرا به آدمها داده است، برای خداچيزی زايد بر ذات او اثبات کرده ايم وچنين سخنی باتوحيد ومجرد بودن محض خدا، ومتفاوت بودن او از انسانها وغير مخلوق بودنش و.. منافات دارد.يعنی از نقطه نظر عقلی با معارف قرآنی سازگار نيست.احتمال يادشده(جانشينی انسان از خدا، به صورت خدا بودن، روح خدا بودن)گذشته از اينکه يک تفسير احتمالی وظنیّ بود ،در خود قرآن با ظواهرِ آياتِ ديگر، نمی سازد.ظاهر آيه ۸۵ سوره الإسراء : «وَ يَسْئَلُونَكَ عَنِ الرُّوحِ قُلِ الرُّوحُ مِنْ أَمْرِ رَبِّي وَ ما أُوتيتُمْ مِنَ الْعِلْمِ إِلاَّ قَليلاً» اين است که: روح(مطلقاً) يکی از پديده های ساخته قدرت خدا،ويک مخلوق است؛ وخدا از اين مخلوق درترکيب ساختمان انسان استفاده کرده است؛ چنانکه در ساختمان حيوان همين مصالح ساختمانی به کار گرفته شده است. ولی چون درباره آفرينش حيوان نفرمود« وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي‏» در آن جا کسی اين مباحث را مطرح نکرد.
#۰۰۰۰۰۰;”>روح خدا،مجرد از از ذکورت وانوثت –
#۰۰۰۰۰۰;”>اگرنظريه خلافت انسان را از خدا، قبول کنيم؛ واگر انسان راموافق شبيه خدا وبه صورت خدا ارزيابی نماييم؛ واگربه اين آيه هائی که ذيلا ميخوانيد، ايمان داشته باشيم، نبايدميان زن ومرد فرقی بگذاريم. زيرا در ين آيه هابه صراحت آ»ده که از يک نفس، از يک جان آفريده شده ايم؛ زن ومرد. وباهم فرقی نداريم.
#۰۰۰۰۰۰;”>الزمر : ۶ خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ في‏ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في‏ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ
#۰۰۰۰۰۰;”>الأعراف : ۱۸۹ هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها لِيَسْكُنَ إِلَيْها فَلَمَّا تَغَشَّاها حَمَلَتْ حَمْلاً خَفيفاً فَمَرَّتْ بِهِ فَلَمَّا أَثْقَلَتْ دَعَوَا اللَّهَ رَبَّهُما لَئِنْ آتَيْتَنا صالِحاً لَنَكُونَنَّ مِنَ الشَّاكِرينَ-
#۰۰۰۰۰۰;”>النساء : ۱ يا أَيُّهَا النَّاسُ اتَّقُوا رَبَّكُمُ الَّذي خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ وَ خَلَقَ مِنْها زَوْجَها وَ بَثَّ مِنْهُما رِجالاً كَثيراً وَ نِساءً وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذي تَسائَلُونَ بِهِ وَ الْأَرْحامَ إِنَّ اللَّهَ كانَ عَلَيْكُمْ رَقيباً-
#۰۰۰۰۰۰;”>الزمر : ۶ خَلَقَكُمْ مِنْ نَفْسٍ واحِدَةٍ ثُمَّ جَعَلَ مِنْها زَوْجَها وَ أَنْزَلَ لَكُمْ مِنَ الْأَنْعامِ ثَمانِيَةَ أَزْواجٍ يَخْلُقُكُمْ في‏ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ خَلْقاً مِنْ بَعْدِ خَلْقٍ في‏ ظُلُماتٍ ثَلاثٍ ذلِكُمُ اللَّهُ رَبُّكُمْ لَهُ الْمُلْكُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ فَأَنَّى تُصْرَفُونَ
#۰۰۰۰۰۰;”>آيه ۱۸ باب دوم سفر پيدايش درباره خلقت زن گفته است:« وخدا وند خدا گفت خوب نيست که آدم تنها باشد،پس برايش معاونی موافق وی بسازم» اين آيه توراتی نيز ميگويد: زن معاون خليفه است وبا وی معاونت دارد وبا وی همراه است؛ ولذا از هيچ کار وشغل ومنصبی محروم نيست.معاون، کارِ رييس را انجام ميدهد وامضای او مثل امضای رييس است.معون هم در همه جا حضور دارد وروزی به رياست ميرسد ورياست از او دريغ نشده است.
#۰۰۰۰۰۰;”>[داستان آفرينش]
#۰۰۰۰۰۰;”>پيکره مرد؛ پيکره زن؛ متفاوت (فرق زن ومرد،به لحاظ جسمی)
#۰۰۰۰۰۰;”>ذکورت وانوثت(نری ومادگی)به پيکره جانداران(يعنی به جسم آنان) تعلق ميگيرد. وربطی به جانِ آنان ندارد. اين جسم است که با زن ومرد متصف ميشود ونه جان.بنابر اين قرآن ميگويد: الانفطار : ۷ الَّذي خَلَقَكَ فَسَوَّاكَ فَعَدَلَكَ- وميگويد:ا لكهف : ۳۷ قالَ لَهُ صاحِبُهُ وَ هُوَ يُحاوِرُهُ أَ كَفَرْتَ بِالَّذي خَلَقَكَ مِنْ تُرابٍ ثُمَّ مِنْ نُطْفَةٍ ثُمَّ سَوَّاكَ رَجُلاً» در اين آيه اگر از مرد رشيد راست قامت مستوی الخلقه نامی به ميان آ»ده از جسم او بحث شده وصفات پيکره اش يادشده است ولذا به ذکورت متصف است.
#۰۰۰۰۰۰;”>آل‏عمران : ۳۶ فَلَمَّا وَضَعَتْها قالَتْ رَبِّ إِنِّي وَضَعْتُها أُنْثى‏ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما وَضَعَتْ وَ لَيْسَ الذَّكَرُ كَالْأُنْثى‏ وَ إِنِّي سَمَّيْتُها مَرْيَمَ وَ إِنِّي أُعيذُها بِكَ وَ ذُرِّيَّتَها مِنَ الشَّيْطانِ الرَّجيمِ» ودراين آيه هم اگر سخن از زن گفته شده وتفاوت زن بامرد تصريحاً قيد گرديده، باز هم بحث در توصيف پيکره انسان است؛ وبه جان او ربطی ندارد.وقتی در قرآن بحث از صفت های جان است، علم وجهل، ايمان وکفروقوّت وضعف و.. انسان مطرح ميشود. ودر اينجا است که جان انسان از حيوان جدا ميگردد؛ وميگوييم که انسان حيوان نيست.
#۰۰۰۰۰۰;”>علم انسان، علم حيوان،نقد واعتبار
#۰۰۰۰۰۰;”>اشاره کرديم که سخن گفتن از علم جنبندگان، سخن از جانِ حيوان است. جان وصفات جان، که با انسان متفاوت است.دانستنی انسان، اعتباری است؛ استعدادی وبالقوه است. ولی دانش ديگر جاندارانِ جنبنده،نقدی وبالفعل است.معنی اش نفی استعداد واعتبار به طور مطلق از همه جانداران، نيست؛چنانکه معنی بالقوه بودن علم انسان، نيزنفی علم بالفعل از وی نمی باشد .نميگويم که دانش انسان نقد ندارد؛ بل که از اين مقوله سخن نميگويم؛ چون محور بحث ما اين نيست. وچون نوعاً وغالباً به همين صورتی مطرح گرديده است، که بنده طرح نمودم.مجدد ومکرر عرض ميکنم: از قاعده، سخن ميرود؛ وبه استثنا کاری ندارم؛ يعنیاز مستثناها بحث نميکنم.نه منکر استثنا ميشوم ونه آنرا بر ميشمارم،بحث استثنا در جای خود ؛انشاء اللّه.
#۰۰۰۰۰۰;”>النحل : ۷۸ وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً وَ جَعَلَ لَكُمُ السَّمْعَ وَ الْأَبْصارَ وَ الْأَفْئِدَةَ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ-انسان وقتی از شکم مادر متولد ميشود، هيچ نميداند.دانستنی او کسبی است.
#۰۰۰۰۰۰;”>النحل : ۷۰ وَ اللَّهُ خَلَقَكُمْ ثُمَّ يَتَوَفَّاكُمْ وَ مِنْكُمْ مَنْ يُرَدُّ إِلى‏ أَرْذَلِ الْعُمُرِ لِكَيْ لا يَعْلَمَ بَعْدَ عِلْمٍ شَيْئاً إِنَّ اللَّهَ عَليمٌ قَديرٌ –انسان را آفريديم وهيچ نميدانست،به بعضی ازافراد انسان، عمر طولانی داديم تا بيشتربداند وبفهمد وخودش به آنجا برسدکه اعتراف کند، هيچ نميداند.
#۰۰۰۰۰۰;”>انسان، علم دارد، وعلم ندارد؟
#۰۰۰۰۰۰;”>درشماری از آيه های قرآن ميگويد:انسان علم ندارد؛ درشماري ديگری از آيآت امّا، علم را به او نسبت ميدهد؛ ودرشماری نيز اورا آماده دانستن ويادگيری ميداند. طريق جمع بين اين آيه ها، چيست؟انسان چه نميداند؟ وچه ميداند؟ منظورازعلم قرآن، آيا مفهوم دانستنِ ما فارسی زبانان است؟يعنی علم به معنی درک است يا دانستن؟ ويا به معنی عقل وشعور؟
#۰۰۰۰۰۰;”>اميا آنچه انسان نميداند وراه فهم بر او بسته شده وفقط خود خدا باب فهم را بر روی وی ميگشايد، و«علم اذنی» نام دارد،علم غيب است.انسان(حتیّ پيامبران)علم غيب ندارند. الأنعام : ۵۰ قُلْ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ إِنِّي مَلَكٌ إِنْ أَتَّبِعُ إِلاَّ ما يُوحى‏ إِلَيَّ قُلْ هَلْ يَسْتَوِي الْأَعْمى‏ وَ الْبَصيرُ أَ فَلا تَتَفَكَّرُونَ-
#۰۰۰۰۰۰;”>الأعراف : ۱۸۸ قُلْ لا أَمْلِكُ لِنَفْسي‏ نَفْعاً وَ لا ضَرًّا إِلاَّ ما شاءَ اللَّهُ وَ لَوْ كُنْتُ أَعْلَمُ الْغَيْبَ لاَسْتَكْثَرْتُ مِنَ الْخَيْرِ وَ ما مَسَّنِيَ السُّوءُ إِنْ أَنَا إِلاَّ نَذيرٌ وَ بَشيرٌ لِقَوْمٍ يُؤْمِنُونَ-
#۰۰۰۰۰۰;”>هود : ۳۱ وَ لا أَقُولُ لَكُمْ عِنْدي خَزائِنُ اللَّهِ وَ لا أَعْلَمُ الْغَيْبَ وَ لا أَقُولُ إِنِّي مَلَكٌ وَ لا أَقُولُ لِلَّذينَ تَزْدَري أَعْيُنُكُمْ لَنْ يُؤْتِيَهُمُ اللَّهُ خَيْراً اللَّهُ أَعْلَمُ بِما في‏ أَنْفُسِهِمْ إِنِّي إِذاً لَمِنَ الظَّالِمينَ-
#۰۰۰۰۰۰;”>من که پيامبرم، اگر چيزی بدانم، عاريتی وامانتی است؛ از خودم نيست. يوسف : ۸۶ قالَ إِنَّما أَشْكُوا بَثِّي وَ حُزْني‏ إِلَى اللَّهِ وَ أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ-من از طرف خدا تعليم يافته ام واو چيزهائی(درخصوص رمزوراز کار خودش) به من آموخته که به شما(ای جماعت مخاطب يعقوب) نياموخته است. وچون به شما نياموخته ونگفته، من هم نميگويم ونمی آموزم.
#۰۰۰۰۰۰;”>هرکه را اسرار حق آموختند- مهر کردند ودهانش دوختند
#۰۰۰۰۰۰;”>به قول حافظ:
#۰۰۰۰۰۰;”>مصلت نيست که از پرده برون افتد راز ورنه در مجلس رندان خبری نيست، که نيست
#۰۰۰۰۰۰;”>وبه قول قاسم علی قاينی:
#۰۰۰۰۰۰;”>اسرار برون می نتوان داد، وگرنه –در محفل ما هست خبرها زگذرها
#۰۰۰۰۰۰;”>بازهم بر سخن خود پای می فشاريم که : انسان نميداند؛نظر به نوع انسان. وميداند نظر به افراد انسان در سطح کم وشعاع اندک. يعنی که نوعاً مانند ديگر جاندران جنبنده نيست و نميداند وهمه-بدون استثنا- بی دانش آفريده شدند.بعد از آنکه متولد شدند ونميدانستند، شماری ميدانند واکثريبت بر همان طبع مادرزادی خود باقی ميمانند ونميداند ونادان از دنيا ميروند.
#۰۰۰۰۰۰;”>يوسف : ۹۶ فَلَمَّا أَنْ جاءَ الْبَشيرُ أَلْقاهُ عَلى‏ وَجْهِهِ فَارْتَدَّ بَصيراً قالَ أَ لَمْ أَقُلْ لَكُمْ إِنِّي أَعْلَمُ مِنَ اللَّهِ ما لا تَعْلَمُونَ-حالا که يوسف پيداشد، راز خودرا به اشاره باز گفت ومخاطب باز هم نفهميد که يعقوب از اول ميدانسته ،يوسف زنده است وبه بی تابی تظاهر ميکرده است! اين چيزهارا پيامبران، امامان وعالمان وارسته ميدانند واجازه ندارند، بگويند.
#۰۰۰۰۰۰;”>بنار بر اين مردم علم غيب نميدانند؛ که اگر بدانند واز راز ماندگاری يا بر افتادن حکومت ها وآدم ها باخبر باشند،و روز وتاريخ مرگ دولت ها را بدانند،سنگ روی سنگ بند نميشود. ظرفيّت دانستن ندارند واين مهم است وگرنه استعدادش را دارند. برای دانستن مقتضی موجود است، مانع هم موجود است وچون عده ای ميتوانند مانع را بر دارند، می فهمند. ولذا قرآن ميگويد: عالِمُ الْغَيْبِ فَلا يُظْهِرُ عَلى‏ غَيْبِهِ أَحَداً (۲۶). إِلَّا مَنِ ارْتَضىَ‏ مِن رَّسُولٍ فَإِنَّهُ يَسْلُكُ مِن بَينْ‏ِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا (۲۷) لِّيَعْلَمَ أَن قَدْ أَبْلَغُواْ رِسَالَاتِ رَبهِِّمْ وَ أَحَاطَ بِمَا لَدَيهِْمْ وَ أَحْصىَ‏ كلُ‏َّ شىَ‏ْءٍ عَدَدَا(۲۸) الجن . )
#۰۰۰۰۰۰;”>سبأ : ۱۴ فَلَمَّا قَضَيْنا عَلَيْهِ الْمَوْتَ ما دَلَّهُمْ عَلى‏ مَوْتِهِ إِلاَّ دَابَّةُ الْأَرْضِ تَأْكُلُ مِنْسَأَتَهُ فَلَمَّا خَرَّ تَبَيَّنَتِ الْجِنُّ أَنْ لَوْ كانُوا يَعْلَمُونَ الْغَيْبَ ما لَبِثُوا فِي الْعَذابِ الْمُهينِ-
#۰۰۰۰۰۰;”>از جمله چيزهائی که بشر نميداند، اخبار گذشتگان است؛ ولذا تاريخ را قرآن علم نميداند، گمانه ميداند، چون مربوط به گذشته است.قرآن دربارهاصحاب کهف ميگويد:
#۰۰۰۰۰۰;”>الكهف : ۲۲ سَيَقُولُونَ ثَلاثَةٌ رابِعُهُمْ كَلْبُهُمْ وَ يَقُولُونَ خَمْسَةٌ سادِسُهُمْ كَلْبُهُمْ رَجْماً بِالْغَيْبِ وَ يَقُولُونَ سَبْعَةٌ وَ ثامِنُهُمْ كَلْبُهُمْ قُلْ رَبِّي أَعْلَمُ بِعِدَّتِهِمْ ما يَعْلَمُهُمْ إِلاَّ قَليلٌ فَلا تُمارِ فيهِمْ إِلاَّ مِراءً ظاهِراً وَ لا تَسْتَفْتِ فيهِمْ مِنْهُمْ أَحَداً-هريک از گروه های در گير در امر خفتگان غار،تيری در تاريکی انداختند وگمان خويش را باز گفتند وهيچ کس چيزی نميداند. لكهف : ۲۶ قُلِ اللَّهُ أَعْلَمُ بِما لَبِثُوا لَهُ غَيْبُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ أَبْصِرْ بِهِ وَ أَسْمِعْ ما لَهُمْ مِنْ دُونِهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا يُشْرِكُ في‏ حُكْمِهِ أَحَداً – خدا علم غيب دارد وگذشته را ميداند. وبه پيامبرش هم توصيه ميکند، در اين مورد چيزی مگو.
#۰۰۰۰۰۰;”>رقم ديگر نادانستنی های انسان،علمِ فعلی – ونه شأنی- او، از حال مخلوقات ديگر خدا است. آدم از اين احوال، باخبر نيست، ودرباره آنان علم فعلی ندارد. يس : ۳۶ سُبْحانَ الَّذي خَلَقَ الْأَزْواجَ كُلَّها مِمَّا تُنْبِتُ الْأَرْضُ وَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ وَ مِمَّا لا يَعْلَمُونَ-
#۰۰۰۰۰۰;”>از جمله چيزهائی که ميداند: يکی اين است : هرکاری که انجام دهد، ميداند چيست؟ وبرای چه هست؟ واز آن باخبر است؛ وکار خودرا از روی علم انجام ميدهد. چه گناه کند، يا ثواب بکارد. الانفطار : ۱۲ يَعْلَمُونَ ما تَفْعَلُونَ
#۰۰۰۰۰۰;”>حق بودن آيه های خدا را نيز می فهمد ودرک ميکند. الشورى : ۱۸ يَسْتَعْجِلُ بِهَا الَّذينَ لا يُؤْمِنُونَ بِها وَ الَّذينَ آمَنُوا مُشْفِقُونَ مِنْها وَ يَعْلَمُونَ أَنَّهَا الْحَقُّ أَلا إِنَّ الَّذينَ يُمارُونَ فِي السَّاعَةِ لَفي‏ ضَلالٍ بَعيدٍ.
#۰۰۰۰۰۰;”>ايمان وکفر؛مختص روح انسانی؟
#۰۰۰۰۰۰;”>علم، به جانِ حيوانی تعلق ميگرفت؛يعنی: حيوان علم داشت؛واز تولدّ زندگی اش را با علم آغاز کرد. اينک اين پرسش مطرح است که: علم آيا،
#۰۰۰۰۰۰;”>تکليف آور است،ولو علمی از اين دست که جانداران دارند؟آنچه يقيناً مورداتفاق واجماع علماء است، اين است که :علم درجان حيوان حلول ميکند ولی باور وبی باوری (ايمان وکفر) به جانِ انسانی تعلق ميگيرد.دست کم اين است که در انسان روشن است واوج دارد.خودم امّا گمان کرده ام که علم مسئوليّت آور،وتکليف ساز است.در اين آيه:( الإسراء ، ۳۶) «وَ لا تَقْفُ ما لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ كُلُّ أُولئِكَ كانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً»هرچند مخاطب انسان است وظاهرش دال بر اختصاص آن به انسان است؛ ليکن فحوای کلام، مدار مسئوليّت را بر علم ميداند وحيوان هم علم دارد، سمع وبصر هم دارد.
#۰۰۰۰۰۰;”>التغابن : ۲ هُوَ الَّذي خَلَقَكُمْ فَمِنْكُمْ كافِرٌ وَ مِنْكُمْ مُؤْمِنٌ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ بَصيرٌ-او، شمارا آفريد؛ به دودسته مومن وکافر دسته بندی شديد.بعداً بايد حساب پس بدهيد.زيراکه ماشمارا برای سرگرمی خود نيافريديم؛ برای رشد وکمال خودتان ،ساختيم وپرداختيم. المؤمنون : ۱۱۵ أَ فَحَسِبْتُمْ أَنَّما خَلَقْناكُمْ عَبَثاً وَ أَنَّكُمْ إِلَيْنا لا تُرْجَعُونَ.اي ندو آيه بنا به ظاهرش از اختصاص ايمان وکفربه نوع انسان سخن به ميان آورد واز حشرونشر همين جانور بحث نمودامّادر ايه هایديگری از قرآن اشاره وبل که تصريح به عبادت جانداران، ديده ميشود . ماننداين آيه: وَ لِلَّهِ يَسْجُدُ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ مِنْ دابَّةٍ وَ الْمَلائِكَةُ وَ هُمْ لا يَسْتَكْبِرُونَ
#۰۰۰۰۰۰;”>(النحل : ۴۹ )هرموجودی که روی زمين جنب ميخورد، بای خدا(به زبان حال وقال)سجده ميکند.وتسبيح وحمد ميگويد.سجده وتسبيح ونماز و،آطا پاداش ندارد، وآيا حکايت از ايمان جاندار،ندارد؟سجده آيا مسبوق به علم نيست؟